مقدمه :

همه ی ما در طول دوران زندگیمون وقایع و اتفاقات بسیار متعدد را تجربه كرده ایم ، این اتفاقات گاهی برای ما بسیار خوشایند و گاهی بسیار ناگوار بوده اند .

یكی از تقسیم بندی ها ، اتفاقات و وقایعی ست كه خود ما مسوب آن نبوده ایم (منهای اتفاقات طبیعی) ، بلكه دیگران آن را برای ما رقم زده اند . این اتفاقات گاهی باعث پشرفت و گاهی باعث توقف ما می شوند . منظور از پیشرفت و پسرفت را می توان در هر موضوعی تصور كرد . بنابراین بنا به مقتضیات زمانی هر دوره ، سیاست ها و حركت هایی از سوی یك فرد یا افرادی برای ما و تك تك افراد جامعه اتفاق می افتد .

مقدمه را بسیار طولانی نكنم و بهتر است زودتر به اصل موضوع بپردازم .

همانطور كه مشخص است و از چشم هیچ كس پنهان نیست ، سیاست ها و دورویی هایی ست كه برای ما شیعیان رخ می دهد و آن را كسی جز شیطان بزرگ ، یعنی آمریكا رقم نمی زند . منظور از آمریكا فرد یا كشور خاصی نیست ، بلكه منظور هر فردی یا تفكریست كه با هدف خاصی بر ضد ایران ، اسلام و شیعه قدم بر میدارد .

دیروز ، امروز و فردا ...

در وبلاگ "جانباز110" امروز مطلبی را خواندم كه باعث شد به یاد خاطره ایی از دوران مدرسه بیافتم .

دشمنان همیشه و در همه وقت فقط به فكر ضربه زدن به ما بوده اند . برای آنها فقط "بهترین روش و شیوه ی برای ضربه زدن" و خود "ضربه زدن" مهم بوده و خواهد بود .

به یاد دارم در دوران تحصیلم (مقطع راهنمایی) یكی از همكلاسی هایم كه مورد توجه همه ی دانش آموزان دیگر به خصوص معلمان شده بود ، شخصی بود كه به نظر من واقعا آموزش دیده ی شیطان بود !.

آموزش دیده از آن لحاظ كه با توجه به شرایط زمان و مكان در آن زمان ، اعمال و رفتاری از خود نشان میداد كه باعث تحریك و انحراف فكری بسیار از ما میشد .

برای مثال ، در آن زمان كه به قول معروف همه "چشم و گوش بسته بودند" ترانه ها و آواز های شیطانی و طاغوتی می خواند و حرف ها و تفكران بسیار مخربی داشت كه همه را تحت تأثیر خود قرار می داد .

خداوند با توجه به شرایط موجود هر زمانی انسانها را امتحان میكند ، به نطر من ، این امتحان ها را در قالب تفكرات و هدف های شوم غربی ها و دشمنان اسلام گنجانده و خداوند در این راه از ما می خواهد كه اولا دشمنان خود را خوبتر بشناسیم ، سپس دشمنان را وسیله ایی برای تقرب بیشتر ما به درگاهش قرار بدهد .

در زمان قبل از انقلاب اسلامی و حتی اواخر پیروزی دفاع مقدس ، ما شاهد زن ها و دخترانی بودیم  كه با آوازه خوانی یا پوشیدن لباس های بسیار زننده در آن زمان در مجالس و كوچه و خیابان بودند .

بعد از آن (حتی شاید قبل تر از آن) موضوع تهاجم فرهنگی به صورت بسیار حساب شده ، در قالب های بسیار مختلف و رنگارنگ مطرح شد :

ماهواره ، فرقه ی ظاله ی وهابیت ، اختلاف بین شیعه و سنی ، اینترنت ، بلوتوث و ...

دانش آموزی كه از آن برای شما سخن میگویم ، (بخدا اگر این چنین كه میگویم نبود ، پایینتر نبود!) ، كسی بود كه بسیار بسیار هوشیارانه و بسیار حساب شده رفتار و كارهایی از خود نشان می داد كه واقعا ایمان ما و دیگران را سست می كرد .

من اون موقع متوجه هیچ كدام از اعمال و رفتارش نشدم ولی بعد از گذشت مدتی (تقریبا طولانی) به صورت اتفاقی به یادش افتادم و هدف های پلید و شوم آن دانش آموز برایم روشن شد .

یكی از كارهایی كه آن دانش آموز انجام می داد ، این بود كه مثلا در كوچه كه با هم حركت می كردیم ، با دروغ گفتن باعث به گناه افتادن من و دیگران می شد . تعریف از خودم نباشه من همیشه آدم سر به زیری بودم و هستم . وقتی با این دانش آموز در خیابان راه می رفتیم مثلا وقتی 2 تا دختر یا خانم از كنار ما رد می شدند و می رفتند به من و دیگران مثلا می گفت ، ندیدی ، ندیدی اون دختر بهت چشمك زد یا بهت خندید !. ما هم بر میگشتیم (مثل بعضی از افراد الان جامعه یمان) به آنها یه طوری نگاه میكردیم كه بله مثلا به ما چشمك زدند و خاطر خواه ما شدند . بعد از یه مدتی كوتاهی وقتی دقت كردم متوجه شدم كه چشمك كه چه عرض كنم افرادی كه از كنار ما رد می شوند حتی به ما هم نگاه نمی كنند .

یا به عنوان مثال وقتی در حال راه رفتن دختری از كنار ما رد می شد به دروغ میگفت كه فلان وسیله ی دختر (مثل خودكار ، پاكن و ...) از اون افتاد روی زمین و بهتره بری برش داری و بهش برگردونی ، كه باز ما مجبور می شدیم كه برگردیم و نگاه كنیم و كنجكاوی كنیم .

همین كارهای ایشون خود به خود باعث میشد كه اولا فكر ما منجرف بشه ، چون هم در سن بلوغ بودیم و هم به جنس مخالف علاقه داشتیم و دوما اینكه خود این رفتارها در آینده باعث انحرافات بسیار بزرگی در ما می شد .

یكی دیگه از كارهای حساب شده ی این دانش آموز ، خواندن ترانه ها و شعرهای شیطانی بود ، حتی طوری كه دانش آموزان كلاس همه از معلم خواهش می كردیم كه در وقت اضافه ی كلاس كه بیكار هستیم ایشون با ضربی كه بر روی میز می زد برامون شعر بخونه .

در نگاه اول شعرهاش بسیار بسیار زیبا بود و به دل می نشست . در اكثر ترانه هایی هم كه می خواند ، حرف از خدا و امام و امثالهم بود . ولی باطن و هدفشون بسیار فرق داشت و شوم بود .

من به یقین می تونم بگم كه تعداد بسیار زیادی از هم كلاسی های من و هر كسی كه با این دانش آموز در ارتباط بود ، فكرش منحرف ، اعمال و رفتارش به دور از یك فرد شیعه و ... می شد . حتی شاید می تونم بگم بعد از این جریان ها بود كه گوش من به شنیدن موسیقی های به تعبیری "غیر مجاز" باز شد.

اتفاقات رخ داده بین ما بسیار زیاد هستند و برای متوجه شدن موضوع همین چند مثال كافی ست . هر موقع به تك تك رفتارها و كارهای اون دانش اموز فكر میكنم ، بیشتر و بیشتر به این پی میبرم كه واقعا همه ی كارهاش حساب شد بوده و هر حركتی از طرف اون انگار از جایی كنترل می شد ، مثل كنترل رباط كه هر فرمانی بهش بدی ، رباط همون كار را انجام می ده .

هدف از طرح این موضوع :

همیشه به این فكر باشیم كه لحظه لحظه ی زندگیمان امتجان الهی ست .

همیشه هوشیار و بیدار باشیم ،

در زندگی از كنار مسائل (حتی پیش پا افتاده) به سادگی نگذریم ،

هر مسئله و پیش آمدی را وسیله ایی برای تقرب به درگاه الهی قرار بدهیم ،

هر چیزی را به راحتی قبول نكنیم ،

قبل از انجام هر كاری خوبِ خوب به نتیجه ی اون فكر كنیم ،

و ...


و در آخر :

انجام واجبات و ترك محرمات 


به امید ظهور یگانه منجی عالم بشریت ، مهدی موعود (عج) كه صد البته نزدیك است .


شاید این جمعه بیاید ، شاید ...