پوستر شهدای هسته ایی

شهادت هنر مردان خداست. امام خمینی (ره)


برای مشاهده در اندازه ی واقعی ، بر روی تصویر كلیك نمائید

شهادت این دانشمندان برجسته در راه آرمانهای بلند و الهی، به کشور، انقلاب اسلامی، ملت ایران و محیط علمی آبرو بخشید و آنان با این شهادت، به بالاترین رتبه از ارزشهای معنوی دست یافتند. مقام معظم رهبری (مدظله العالی)

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

بدون شرح | شهيد شاهد | شاهدِ منِ ...


برای مشاهده در اندازه ی واقعی ، بر روی تصویر كلیك نمائید

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

بروز با "بدون شرح" های استاد رائفی پور

   
برای مشاهده در اندازه ی واقعی ، بر روی تصویر كلیك نمائید
تصوير لينك

الان ساعت حدود 2 بامداد هست، تو وبگردی دیدم وبلاگ استاد رائفی پور عزیز آپ شده ،سر زدم دیدم استاد دومین "بدون شرح" شون را هم قرار دادند . مشتاق شدم ببینم چیه، دیدم لینكش خراب بود .
دوستان زیادی هم تو قسمت نظرات بعد از كلی عرض ارادت نسبت به استاد این امر را بیان كرده بودند.
شاید قسمتی تو كار بوده كه كنجكاو بشم ببینم می تونم لینك اصلی و درست تصویر را پیدا كنم یا نه (تصویر سمت راست)، كه به حمد خدا با كلك هایی كه بلد بودم!! تونستم لینكش را پیدا كنم.
این شد كه با بروز وبلاگ استاد خودمان را بروز كردیم.
ان شاءالله این بدون شرح های استاد ادامه دار باشه ما كه شاید این دو عكس را خیلی جاها دیده باشیم ولی قرار دادنشون تو وبلاگ استاد یه چیز دیگست.
به قول استاد پناهیان عزیز باید تیز باشی ببینی رهبرت چی میگه، یاد سخن استاد پناهیان افتادم كه تو یه سخنرانی می فرمودند: برید، بگردید و ببینید امام (ره) از كی تعریف می كنند و آگاه باشید و بدونید كه حتما یه خبرهایی هست كه امام (ره) از كسی تعریف می كنند یا كسی را عزیز می خوانند یا احترام می كنند. تو همون سخنرانی كه استاد می فرمایند : دكتر چمران، ... این مرد خدا ...

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

نماز شب در قایق

سردار شهید خضرایی، در یكی از خاطراتش از شهید چراغچی می‌گوید: شب قبل از عملیات بدر برای كنترل و چك نهایی آبراه‌ها به خط دفاعی دشمن نزدیك شده بودیم. در راه بازگشت، قایق ما واژگون شد و هر سه نفر داخل آب افتادیم. هركدام به شكلی تلاش می‌كردیم تا قایق را به حالت اول برگردانیم. خیلی زود آب قایق را خالی كردیم و دوباره سوار شدیم. خیسی و خستگی بی‌تابمان كرده بود. راه بازگشت هم طولانی بود. در بین راه دیدم آقا ولی آرام‌آرام ذكر می‌گوید، خوب دقت كردم، متوجه شدم كه دارد نماز شب می‌خواند.

امام باقر(ع) فرمودند: «ما مِن قَطرَه احَبَّ الی الله عَزَّوَجَلَّ مِن قَطرَه دُمُوعٍ فی سََوَادِ اللَّیلِ مَخَافَه مِنَ الله لا یُرادُ بِها غَیرُهُ. هیچ قطره‌ای در نزد خداوند عزوجل دوست‌داشتنی‌تر و محبوب‌تر از قطره اشك‌هایی كه در تاریكی شب و از خوف خدا با اخلاص كامل ریخته می‌شود، نیست.» (جهاد با نفس، ص137)


منبع: ستاد اقامه نماز شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

کوچه ای با 6 خانه و 9 شهید در شمال کشور + عکس

بن بست آسمانی
به گزارش رزمندگان شمال، شهر «کومله» در استان گیلان کوچه بن‌بستی کم‌نظیر دارد که طول آن کمتر از 30 متر است اما در همین مساحت کم شش منزل با 9 شهید وجود دارد.
در واقع تمام خانه‌های این بن بست در دل خود شهدایی پرورش داده‌اند که هر کدامشان آغازگر بسیاری از حرکت‌ها در زمان خود بودند
.

در ابتدای این بن بست خانه شهید «محمد نیکنام» قرار دارد. در خانه دوم زادگاه شهید «ایرج صیقلی»‌ را می‌بینیم. خانه سوم متعلق به دو برادر شهید و فرهنگی به نام‌های «ناصر و محمود نیکنام» است که هر دوی آنها در «عملیات کربلای2» به شهادت رسیده‌اند
.

خانه چهارم مربوط به شهید «حسینعلی نیکنام» است که در سال 1365 و زمانی که به عنوان مربی تاکتیکی در پادگان منجیل مشغول خدمت بود برای نجات دیگران، خود را بر روی «نارنجک» در حال انفجار انداخت.

برای مشاهده در اندازه ی واقعی ، بر روی تصویر كلیك نمائید

خانه پنجم محل تولد و پرورش یکی از کم سن و سال‌ترین شهدای شهرمان است. شهید «قاسم اصغری» در حالی که 15 سال بیشتر نداشت در «عملیات کربلای 5 » در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید به گفته یکی از همرزمان شهید، قاسم در این عملیات «آر.پی‌. جی» زن بود و با این سن کم خودش بیش از 30 بار (بیش از حد استاندارد) با آر.پی. جی شلیک کرد که موجب حیرت و تعجب سایر همرزمانش شد .

و سرانجام در خانه ششم، سه شهید برادر به نام‌های «محمد، غلامرضا و فریدون صیقلی» پرورش یافتند که با توجه به بیشترین تعداد شهید، این بن بست آسمانی به نام شهید صیقلی‌ها نام گرفته است.

منبع: رزمندگان شمال
شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

عکس شرور جانی و قاتل ش.ه.ی.د عزیز نور علی شوشتری ... !!

دفاع مقدس یا جنگ ؟ مساله این است …

حدود بیست و اندی سال از طعم تلخ جام زهر می گذرد ولی همچنان ما اندر خم یک کوچه مانده ایم که واقعا هشت سال جنگ بود و یا دفاع ؟ ، مقدس بود یا نبود ؟ چرا که از همان ابتدا وقتی وارد نمایشگاه های هفته دفاع می شدیم توپ و تانک و اسلحه را به خورد ما می دادن و می گفتند هفته دفاع را گرامی میداریم و یکی نبود این سوال را مطرح کند که اگر این سلاح نماد دفاع ماست مقدس بودن دفاع را از کجا در آورده اید ؟ این سوال بزرگی است که چرا بعد از این همه سال هنوز مساله ها و گره های دفاع مقدس برای نسل نو  و شاید هم نسل دفاع مقدس باز نشده ؟ چرا نسل های دهه ی نود و بعد از آن را از ارزش های دفاع مقدس محروم کرده ایم ؟ و حلقه وصل بین نسل شهدا و نسل های آینده را در گسست زمان و مکان باقی گذاشته اید ؟ چرا اگر کسی واقعا مثل من نباشد که شبانه روز در اینترنت وقت بگذراند نمی تواند در غرفه شهدا عکس شرور جانی و قاتل ش.ه.ی.د عزیز نور علی شوشتری را که به عنوان شهید معرفی شده است شناسایی کند ؟ و خیلی ها هم دلشان به حال سر از بدن جدای او بسوزد و شاید توسلی هم به دامن نجسش بزنند !

ما واقعا مقدس بودن دفاع را حس کرده ایم و یا برای اینکه در خیل آسمانیان کم نیاوریم ندای دفاع مقدس سر میدهیم ؟ جوان امروز ما بوی شهدا را از عامل آمریکایی تشخیص میدهد ؟ و یا می فهمد عند ربهم یرزقون یعنی چه ؟ چرا امروز باید دانشگاه های ما به مرکز سرکوب گری دفاع مقدس تبدیل شوند و اساتید ما در تعریف از دفاع مقدس آن چیزی را بگویند که عین اش را در هر جنگ نا مقدس دیگری می توان یافت ! موقعیت استراتژیک زمینی ایران باعث حمله به کشور ماشد ؟ و دلیل دفاعی بودن هشت سال حماسه ی ما این بود که ارتش ما در اواخر ده پنجاه و اوایل دهه ۶۰  قدر ت حمله به جایی را نداشت ؟ این دلیل دفاعی بودن حرکت ماست ؟

خلاصه که هفته دفاع گذشت و ما باز هم دفاع را نفهمیدیم چرا مقدس است !      یک جوان دهه ی ۶۰

پ ن :

آن مطالب بالا هیچ ربطی به سرشت پاک جوانان و کودکان مهین مقدس ما ندارد چرا که اگر حضوری و شوری در بین جوانان است و راهیان نور می روند ، حرکت جهادی می کنند ، برای ولی امرشان جان می دهند به خاطر خمیر مایه پاک و لقمه ی حلالی است که خورده اند ! این سرشت پاک آنها است که ارتباط با ائمه را برایشان حفظ کرده مسئولین و بعضی دوستان الکی به خود مغرور نشود !!! صرفا جهت اطلاع عرض کردم !  ان شا الله منتظر نقدی برای رسانه ی ملی در برخورد با دفاع مقدس باشید ! یا علی

ابن ملجم وهابی عامل شهادت شهید محمدزاده و شوشتری

مالک ریگی عکس ابن ملجم وهابی را که عامل بمب گذاری و شهادت جمعی از فرمانده هان معظم سپاه و از جمله فرمانده دلاور اخلاصی ها شهید رجبعلی محمدزاده بوده را منتشر کرد .

چقدر زیبا تاریخ تکرار می شود فردی از جنس خوارج بندگان خوبی از نوع عاشقان امام علی (ع) را به شهادت می رساند به نامهای شهدا دقت کنید نورعلی شوشتری ، رجبعلی محمدزاده و...

بازهم ابن ملجم ها علی ها را ترور میکنند و قطعا خون علی ها خوارج را ریشه کن خواهد کرد و خود همیشه جاودانه خواهندماند .

برخی از خبرگزاری ها در مورد وی گفته اند: بر اساس سوابق شناسامه ای عبدالواحد محمدی زاده متولد سال 1364 در سراوان است و برای نخستین بار در اسفند سال 80 به جرم سرقت دستگیر و به سبب سن کم ، پایین ترین حکم برای وی صادر و پس از مدت کوتاهی آزاد شده است. فرد یادشده در دومین خلاف، شش ماه بعد یعنی در سال 81 به جرم زخمی کردن یک نفر با چاقو دستگیر و روانه زندان شده است. سومین جرم عامل انفجار حادثه تروریستی پیشین، حمل و نگهداری مواد مخدر اعلام شده که پس از دستگیری تحویل مقام قضایی و محکوم به حبس شده بود. این فرد چند دفعه به بهانه شرکت در جماعات تبلیغی عازم پاکستان شده و در خلال این سفرها جذب گروهک تروریستی ریگی شده است. در حادثه تروریستی ۲۶ مهرماه در پیشین شهرستان سرباز 41 نفر از سران و ریش سفیدان، مردم عادی و فرماندهان سپاه شهید و افزون بر 50 نفر نیز زخمی شدند.

با همکاری: مبارزه
شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

فراخوان ‫میهمانی مردترین مردان خدا‬

برای مشاهده در اندازه ی واقعی ، بر روی تصویر كلیك نمائید


واژه دفاع مقدس که می آید بیشتر دلم به یاد جوانان هم سن و سالم می افتند که در اوج جوانی جان در طبق اخلاص گذاشتند و برای دفاع از ناموس خود راهی جبهه ها شدند. جوانانی که دیگر این روزها از جوانی شان تنها یک مشت خاطره و چند عکس یادگاری و شاید هم پلاک همرزمان، برایشان به یادگار مانده باشند.

یادگاران جنگ را زیاد دیده ام؛ جانبازان قطع نخاعی، جانبازان شیمیایی، جانبازان ویلچری، جانبازان اعصاب و روان…

تمام این جانبازان به مانند گلی هستند در گلستان ایران زمین و هر گلی بوی خودش را دارد اما انگار جانبازان اعصاب و روان حال و هوای دیگری دارند. جانبازانی که نگاه معصومانه شان شرمگینت می کند. مردانی که روزگاری به من و تو درس مردانگی دادند امروز در گوشه ای از این شهر غریب آرام و بی صدا به مانند کودکی لطیف آرمیده اند.

عده ای از دوستان، بچه ها و مسجدی های محل قرار است امروز به دیدار این مردان بی ادعا بروند.

دعوتتان می کنم به بوئیدن گلهای بهشتی؛ گلهای آرمیده در کنج آسایشگاه اعصاب و روان

دوستانی که مایلند همراه ما باشند؛

میعاد: سعادت آباد،روبه روی بیمارستان مدرس،نگارستان یکم،گلستان یکم   

موعود: سه شنبه ۴ مهرماه رأس ساعت ۱۵ مقابل درب آسایشگاه

شماره تماس برای هماهنگی خاص: ۰۹۳۵۳۹۰۸۳۰۴

منتظر قدوم پر خیر و برکتتان هستیم

پس بسم الله …

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

تصویر کدام شهید بر دیوار اتاق رهبر انقلاب است + عکس

  آقا با احترام و ادب خاصی آن را به دست گرفت و به ما نشان داد. همان طور که آن را جلوی چشم ما گرفته بود، فرمود: "شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست ... الله اکبر ... من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم."
شاید این جمعه بیاید ، شاید ...
ادامه نوشته

پوستر: زندگی زیباست، اما شهادت زیباتر + فایل صوتی

                           پـوسـتـر 1
       پـوسـتـر ۲
 
                                                                                                         پـوسـتـر ۳

برای مشاهده در اندازه ی واقعی ، بر روی تصاویر كلیك نمائید


زنـدگی زیباست، امـا شهـادت زیـبـاتــر

زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است؛ سلامت تن زیباست، اما پرنده‌ی عشق، تن را قفسی می‌بیند که در باغ نهاده باشند.

و مگر نه آنکه گردن‌ها را باریک آفریده‌اند، تا در مقتل کربلای عشق، آسانتر بریده شوند.

و مگر نه آنکه از پسر آدم، عهدی ازلی ستانده‌اند که حسین را از سر خویش، بیشتر دوست داشته باشد.

و مگر نه آنکه خانه تن، راه فرسودگی می‌پیماید تا خانه روح، آباد شود.

و مگر این عاشق بی‌قرار را بر این سفینه سرگردان آسمانی، که کره‌ی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریده‌اند.

و مگر از درون این خاک، اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز کرم‌هایی فربه و تن‌پرور برمی‌آید.

ای شهید، ای آنکه بر کرانه‌ی ازلی و ابدی وجود بر نشسته‌ای، دستی برار و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز، از این منجلاب بیرون کش.


دانلود فایل صوتی متن با صدای شهید آوینی:


سید شهیدان اهل قلم ، شهید سید مرتضی آوینی

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

فرزند روح الله (ره)

«معراج شهدا» شلوغ بود. سالن پر بود. جمعیت كم بود، ولى آنچه بیشتر به چشم مى آمد، تابوت هاى چوبى پیچیده در پرچم سه رنگ جمهورى اسلامى بودند.

هر ساعت، خانواده اى مى آمد. پدرى و مادرى، برادرى و خواهرى، آرام مى گریستند، ولى صدایشان مى آمد. از بدو ورود به سالن، سراسیمه مقواهاى نصب شده روى تابوت ها را مى خواندند و گمشده خویش را مى جستند.

خانواده اى وارد شد، مادرى و پدرى. برادرهاى شهید هم بودند. تابوت را كه در ردیف بالایى، رو به سقف بود، پایین آوردند. همه بى تاب بودند. بخصوص مادر. تابوت كه بر زمین نشست، صلواتى فرستاده شد و پس از پرچم، درِ چوبى كنده شد. گریه ها شدت گرفت. صداها بلندتر شد. هق هق ها به ناله تبدیل شدند. ولى مادر، آرام و ساكت بندهاى كفن كوچك را كه به جثه اى درهم پیچیده و كوچك مى ماند، همچون كودكى در قنداقه اى سفید، باز كرد. چیزى نبود جز چند تكه استخوان زرد شده، زردى به رنگ خاك. جمجمه اى نیز در كنار پیكر بود. با چشمانى كه هنوز مى نگریستند.

مادر مبهوت بود. برادرها، او را «برادر» خطاب مى كند و مى گریستند; پدر نیز او را به نام پسرش صدا مى زد، ولى مادر همچنان، با چشمانش، میان استخوان ها را مى كاوید، لحظه اى سر بلند كرد و رو به مسئولین معراج شهدا كه در كنارش بودند، گفت: «این پسر من نیست!» چرا؟ مگر پلاك ندارد؟ چگونه مى گویى پسرت نیست. سر پایین انداخت و شروع كرد به جستن میان استخوان ها; تكه پاره اى از شلوار بسیجى به دستش آمد. او را كه در دست گرفت، خطاب به بقیه گفت: «این تكه لباس، جیب سمت راست شلوار پسر من است كه میان استخوان هایش بوده، و این راز پسر من است. هنگامى كه عازم جبهه بود، تكه اى كش سفید و پهن داخل جیب سمت راست شلوار او دوختم. ناخواسته این كار را كردم، شاید دلم مى گفت كه سال ها باید به دنبال او بگردم. حالا این تكه پارچه خونین، جیب شلوار است. اگر همان گونه كه خود مى دانم، كش مورد نظر داخل آن باشد، پسرم است، و گرنه، كه هیچ!»

همه نگاه ها مضطرب بود. نگران به دستان مادر مى نگریستند. مادر صلواتى فرستاد و جیب شلوار را به داخل برگرداند. تكه اى قهوه اى رنگ شده خودنماى كرد، خودش بود. مادر ذوق زده شد. چشمان پاكش از اشك لبریز بودند، برگشت رو به پدر و گفت: «خودشه... پسرم... این همان كشى است كه با همین دست هاى خودم دوختم.»

دستانش مى لرزیدند. به دستانش نگاه مى كرد و به استخوان هاى پسر، دست هایى كه سال ها پیش از این، ظاهراً ناخواسته، كارى انجام دادند كه پس از 10 سال فرزند به دامان مادر باز مى گشت.

حمید داودآبادی

منبع : گروه پلاک 8

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

ننه علی، از ما پیش شهیدان هیچ نگو


سلام مادر ! سلام ننه علی ! سلام اسطوره مهربانی !


خبر آمد که بالأخره پیش فرزند شهیدت رفتی ؛ نه این که از او دور بوده باشی و حالا به او برسی ، نه! تو در تمام سال هایی که پسرت آسمانی شده بود ، در زمین ، کنارش بودی و ماندی و خانه که چه بگویم ، کلبه ات را در کنار آرامگاه شهیدت بنا کردی و شب و روزت را در کنار جوان شهیدت به سر کردی تا تجسمی از مهرمادری باشی در روزگاری که مهربانی ها به حراج روزمرگی ها رفته و رو به افسانه شدن گذاشته اند.

نمی دانم در آن شب های سرد زمستانی و در آن روزهای داغ بهشت زهرای تهران ، با "قربانعلی" ات چه نجواها کرده ای و در میانه اشک های مادرانه ات با او چه ها گفته ای.
این را نیز نمی دانم حالا که به وصال فرزند دلبندت رسیده ای و بعد از سال ها که سنگ قبر او را بغل می کردی ، اینک خودش را در آغوش گرفته ای ، به او چه ها خواهی گفت و داغ غربت سالیانت را چگونه برایش روایت خواهی کرد ؛ نباید هم بدانم ؛ حرف های مادری و فرزندی ، رازهایی دوست داشتنی بین خودشان است و بس!
 
 
اما ننه علی ! تو را به آن سال های فراق و به آن قرآن  درشت خطی که بارها در کلبه ات ختمش کردی ، قسمت می دهم هر چه به شهیدت می گویی بگو ، اما حال و روز ایرانی که علی تو و علی های دیگر برایش فدا شدند را برایش باز مگو! بگذار روحشان آزرده نشود.

به پسرت نگو که او و همرزمانش هر چه رشته کرده بودند را عده ای دارند به اسم همان شهیدان پنبه می کنند! نگذار خبر دار شود که عده ای با اسم ارزش ها ،چنان به جان بیت المال افتاده اند و آن را چنان با حرص و ولع می بلعند که جهانی انگشت حیرت به دهان گرفته است و تازه کلی هم طلبکار هستند و قیافه هایشان حق بجانب! نگو که چنان دارند جوانان را از اسلام عزیز می رانند و بدان بدبین می کنند که میسونرهای مسیحی هم نتوانستند چنین کنند؟

چه نیازی هست اوقات قربانعلی را تلخ کنی و به او بگویی که با یاران انقلاب چه ها که نکرده اند؟! احتیاجی هم نیست درباره تازه به دوران رسیده هایی که حتی خدا را هم بنده نیستند به او چیزی بگویی. ناراحتش نکن ننه علی!

 نگذار فرزندت بفهمد که هنوز که هنوز است ، خیلی ها در سرزمینش می میرند ، فقط به خاطر این که یک مشت اسکناس ندارند. هنوز کودکان معصوم سرزمینش ، تا نیمه شب در چهار راه ها فال و گل مریم می فروشند و در حسرت یک جفت دستکش قرمز رنگ اند تا نوک انگشتانشان از فرط سرما کرخت نشود. نگذار متوجه بشود که زنان و دختران زیادی تن می فروشند و نان می خرند؛ به غیرت پسر برومندت بر می خورد.
 

مادر جان! بی خیال این باش که به علی ات بگویی مردمی که برای رفاه شان جنگیده ، برای دادن نامه درخواست چندرغاز مساعده ، مجبورند کیلومترها پشت ماشین رؤسا بدوند و نفس نفس زنان ، نامه را به داخل ماشین شان بیندازند و بعد هم چشم به در بدوزند که جواب نامه شان کی خواهد آمد؟
تو را به خدا نگو جوان هایی مانند علی ات که روزگاری شاه بیرون می کردند و دماغ صدام بر خاک می مالیدند ، کرور کرور گرفتار تریاک و هروئین و کراک و شیشه و اکس و کوفت و زهرمار شده اند تا روزگارشان بین نئشگی و خماری بگذرد.

مهربان مادر! چکار داری به فرزندت بگویی که تشنگی خدمت ، جای خود را به شیفتگی قدرت داده است؟ چکار داری برایش بازگو کنی که برای چهار روز نشستن بر روی یک صندلی چه کار ها که نمی کنند و چه تهمت ها و انگ ها که نثار خلق الله نمی کنند؟ چکار داری بگویی که بعضی ها آنقدر دروغ تحویل مردم داده اند که حتی آبروی نداشته دروغ را هم برده اند؟! چکار داری بگویی که از ارزش هایی که علی ات به قربان آنها رفته ، چه دکان هایی علم شده است؟ چه کار داری از آزادی و ... .

 

اصلاً از آب و هوا برایش بگو ... نه! این را هم نگو! علی و یاران شهیدش حتماً ناراحت می شوند اگر بدانند مردمشان با هر دم و بازدمی ، کلی سرب و دی اکسید کربن و ذرات معلق و ... تنفس می کنند؛نگو که مبادا یاد خاطرات بمباران شیمیایی زمان جنگ بیفتند و خاطر نازنینشان آزرده شود.


ننه علی! مادر اسطوره ای سرزمین مادری من! اصلاً از ما و از کارهایمان هیچ به علی نگو! دلش می شکند،بگذار روحش آسوده باشد.نگذار حلاوت دیدار مادر با تلخی کارهای ما کم رمق شود... .
 

آه ...! چه می گویم من ننه علی! لابد داری شماتتم می کنی که "پسر! مگر یادت رفته که شهیدان زنده اند و می بییند و می شنوند و اصلاً شهید نامیده شده اند چون شاهد مایند." و ادامه می دهی: "فکر می کنی اگر من هیچ نگویم این ها هم هیچ نخواهند دانست؟"

راست می گویی ننه علی! بر من ببخش! نگرانم، نگران علی های دیگر این ملک و فرزندان شان. می ترسم کاسه صبر شهیدان به سر آید و شکایت مان را بی هیچ گذشتی نزد خدا ببرند که "خدایا ببین! ما رفتیم و عزیزترین متاع مان که جانمان است را برای دین و میهن و ناموس این ها دادیم و به خون خود غلتیدیم و حال اینان به اسم ما چه ها که نمی کنند و چه مفسده ها که به نام مصلحت مرتکب نمی شوند و چه آبرویی که از دین خودت نمی برند؟خدایا! به عذابی سخت گرفتارشان کن و تاوان خون سرخ مان را از ایشان بگیر که سخت آن را هدر دادند."


راستی ننه علی ! فردای قیامت که علی تو و شهیدان دیگر چشم در چشم ما دوختند و گفتند: "بعد از ما چه کردید؟" چه خواهیم گفت؟ اصلاًچه داریم که بگوییم؟  بگوییم که بعد از شما افتادیم به جان هم ؛ هزار گروه شدیم و هزار کیسه دوختیم و هزار بیراهه رفتیم و کلاً یادمان رفت که حتی نفس کشیدن هایمان را هم مدیون کسانی هستیم که به خاطر ما از نفس افتاده اند و شد آنچه نباید می شد؟!


خوش به حالت ننه علی! و خوش به حالتان شهدا که رفتید و این روزهای تلخ را ندیدید!

آدم حتی رویش نمی شود که بگوید : شهیدان شفاعت مان کنید!
چکار داری به فرزندت بگویی که تشنگی خدمت ، جای خود را به شیفتگی قدرت داده است؟ چکار داری برایش بازگو کنی که برای چهار روز نشستن بر روی یک صندلی چه کار ها که نمی کنند و چه تهمت ها و انگ ها که نثار خلق الله نمی کنند؟ چکار داری بگویی که بعضی ها آنقدر دروغ تحویل مردم داده اند که حتی آبروی نداشته دروغ را هم برده اند؟! چکار داری بگویی که از ارزش هایی که علی ات به قربان آنها رفته ، چه دکان هایی علم شده است؟
نویسنده : جعفر محمدی

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

مادر شهید آوینی درگذشت

بانو «منصوره منزوی» مادر شهید سید مرتضی آوینی دوشنبه شب به لقاءالله پیوست و صبح دیروز تا بهشت زهرا تشییع شد. پپکر مادر سید شهیدان اهل قلم امروز پس از مراسم تغسیل در قطعه صالحین بهشت زهرا(س) آرام گرفت.


شهید «سید مرتضی آوینی»، نویسنده و مستند ساز متعهدی بود که سال‌ها با فعالیت‌های هنری همچون مستند‌سازی پیرامون دفاع مقدس که با نام «روایت فتح» شهرت یافت، در عرصه ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و زنده‌نگه داشتن ارزش‌های ناب انقلاب اسلامی که در دفاع ۸ ساله ملت ایران متبلور شد، گام‌های اساسی برداشت و آنقدر در طریق سرخ شهیدان سلوک نمود که خود نیز از قبله‌گاه فکه پرپرواز گشود و به یاران شهیدش پیوست.

از سید شهیدان اهل قلم چندین جلد کتاب حاوی مقالات، دست‌نوشته‌ها، همچنین متن نریشن‌های مستندهای روایت فتح و نقدهای او بر فیلم‌های سینمایی به جای مانده که تعدادی از آنها در زمان حیاتش و برخی دیگر بعد از شهادت شهید آوینی به چاپ رسید. شهید سید مرتضی آوینی مدتی سردبیری ماهنامه سوره حوزه هنری سازمان تبلیغات را نیر برعهده داشته است.



مهدی بیا می گوید :

مادر جان برو ، سفرت به سلامت ، برو كه ننه علی تنها نباشد

سلام ما را به امام شهدا برسان و مرتضی را از طرف ما ببوس




شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

تجلیل از شهدا ؛ ترسیم راه روشن آینده برای ملت ایران وآزادی خواهان جهان

دکتر محمود احمدی‌نژاد در اولین کنگره بزرگداشت شهدای نوجوان سراسر کشور اظهار داشت: یاد و نام شهدا و تجلیل از آنان ترسیم راه روشن آینده برای ملت ایران و همه ملت‌های عدالت‌طلب و آزادیخواه جهان است.

به گزارش واحد مرکزی خبر ، رییس جمهور با گرامیداشت یاد همه شهدا و امام راحل تصریح کرد: ما همواره باید قدردان خانواده معظم شهیدان بخاطر عظمت و ایستادگی آنها باشیم. دکتر احمدی‌نژاد با اشاره به اینکه انسان موجودی ابدی است و خداوند انسان را صاحب اختیار قرار داده و او را با قدرت انتخاب آفریده و فرصت زندگی دنیایی را برای ترسیم زندگی ابدی به او هدیه داده است، گفت: همه انسان‌ها در طول تاریخ قدرت انتخاب داشته و با انتخاب خود چگونگی ساختن آینده را رقم می‌زنند.

دکتر احمدی‌نژاد با بیان اینکه بالاترین سرمایه وجودی هر انسان عمر دنیایی و فرصت زندگی اوست که با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست، خاطر نشان کرد: اگر فرصت زندگی وجود نداشت بسیاری از استعدادهای انسان شکوفا نمی‌شد و ارزش‌هایی نظیر ایمان و کفر، عزت و ذلت و شجاعت و ترس معنا پیدا نمی‌کرد.
رییس جمهور دومین سرمایه وجودی انسان را حقیقت و جوهره انسانی هر فرد دانست و گفت: دستیابی به بالاترین قله‌های الهی و انسانی و کمال بشری در فطرت و استعدادهای فطری انسان نهادینه شده و هر انسان به میزان بهره‌گیری از حقیقت و جوهره انسانی به آنها خواهد رسید.
دکتر احمدی‌نژاد زندگی دنیایی را فرصتی برای بهره‌گیری و رسیدن به قله‌های کمال عنوان کرد و گفت: دستیابی به مراتب کمال انسانی و الهی شدن در همه انسان‌ها وجود دارد و رسیدن به آنها هیچ ارتباطی با سن افراد ندارد و انسان‌ها در هر سنی می‌توانند به این ارزش‌ها دست پیدا کنند.
رییس جمهور با بیان اینکه شهادت پرواز بلند و سریع به بالاترین قله کمال انسانی است، اظهار داشت: شهدای نوجوان کشور در حقیقت بهترین استفاده را از زندگی دنیایی خود کردند و به بالاترین مراتب کمال رسیدند.
دکتر احمدی‌نژاد تصریح کرد: هنگامی که به گذشته تاریخ نگاه می‌کنیم در می‌یابیم آنانی که امام و یاران امام را در حادثه عاشورا یاری نکردند، دیگر نامی از آنها باقی نمانده هر چند که برای دورانی کوتاه به قدرت، ثروت و لذت‌های دنیایی دست یافتند و در حقیقت کسانی پیروز شدند که از لحظات عمر خود به خوبی و در مسیر صحیح استفاده کردند.
رییس جمهور با بیان اینکه شهدای نوجوان با ایثار و فداکاری‌های خود امروز را برای ملت ایران ساختند و ما نیز باید فردای روشن را برای آیندگان خود بسازیم اظهار داشت: خدا را شاکرم که نوجوانان ما امروز با ایمان، آگاهی و صداقت در سنین پایین مسیر صحیح و راه کمال و استفاده درست از زندگی را پیش گرفتند و مطمئن هستم نوجوانان امروز ملت ایران زیباترین آینده را برای همه بشریت ساخته و امانت الهی انسان را به امام عصر(عج) هدیه خواهند کرد.

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

جگرم سوخت ، قلبم شكست و اشكم جاری شد

مادر جان ، فدات بشوم

قربان آن محبت و مهربانیت بشوم

بخدا حتی قبل از اینكه ازت چیزی بدونم ، ناخودآگاه ، با اولین نگاه

جگرم سوخت ، قلبم شكست و اشكم جاری شد

مباركت باشد ، مادر جان برای ما هم دعا كن و سلام ما را به شهدا و امام شهدا برسان

برای مشاهده در اندازه ی واقعی ، بر روی تصویر كلیك نمائید

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

بدون شرح

برای مشاهده در اندازه ی واقعی ، بر روی تصویر كلیك نمائید

جهت اطلاع بیشتر حتما به اینجا مراجعه نمائید!

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

دکترای افتخاری دانشگاه تهران تقدیم به شهید مصطفی احمدی روشن

دانشگاه تهران فردا با برگزاری مراسمی، دکترای افتخاری خود را به شهید مصطفی احمدی‌روشن اعطا می‌کند.به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری فارس، دانشگاه تهران فردا با برگزاری مراسمی دکترای افتخاری این دانشگاه را به شهید مصطفی احمدی روشن اهدا می‌کند.

این مراسم فردا با حضور خانواده شهید احمدی‌روشن برگزار خواهد شد و پدر این شهید دکترای افتخاری دانشگاه تهران را دریافت خواهد کرد. در این مراسم سردار احمد وحیدی وزیر دفاع، رؤسای دانشگاه‌های تهران و فرهاد رهبر رئیس دانشگاه تهران حضور خواهند داشت.

این مراسم ساعت ۱۴:۳۰ فردا سه‌شنبه در تالار امیرکبیر دانشگاه تهران برگزار خواهد شد.

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

پیكر سردار سوداگر تشییع شد

صبح امروز مراسم تشییع پیكر حاج احمد سوداگر رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس، در «مسجد چهارده معصوم» ستاد كل نیروهای مسلح با حضور فرماندهان ارشد نیروهای مسلح برگزار شد.

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

جانباز عزیزی كه در این شب ولادت پیامبر اكرم (ص) شهید شد

شهید اکبر الماسی نیا جانباز 60 درصدی دفاع مقدس بعد از 26 سال افتخار جانبازی به خیل دوستان شهیدش پیوست. شهید الماسی نیا در سال 64 در جهبه های جنگ حق علیه باطل علاوه بر قرار گرفتن در معرض مواد شیمیایی از ناحیه سر مورد اصابت ترکش قرار گرفته و چشم راست خود را از دست داده بود. مراسم تشییع این شهید صبح امروز با حضور پرشور مردم محله دارآباد تهران برگزار و برای خاکسپاری به بهشت زهرای تهران منتقل شد.

منبع : واحد مركزی خبر

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

سربسته

پرسپولیس ، هنوز چندی از دسته گل قبلیتان نگذشته كه دوباره این بار هم دست به چنین اقدامی زده اید!. نمی دانم از كجا بسوزم ، از آن حركت زشتی كه در روز 12 بهمن برخی ها انجام دادند یا از برخوردی كه با پرسپولیس و آن دو بازیكن باید میشد كه نشد ، یا از این دسته گل جدید قرمزها .

می گویند چیزی نشده كه : فلانی با فلانی جلوی 70 میلیون آدم یه كاری كرده . خواستیم جدید باشد  و این شد كه با امام عزیز این چنین كردیم ! . بابا خیلی كار كردیم ظرف 10 دقیقه اون هم با 10 تا بازیكن كولاك كردیم . رقص قرمز ها را بعد از دربی عرض میكنم!.

بگذارید حالا كه همه را گفتم این یكی را هم بگویم ، به مادر گلشیفته (تهمینه میلانی) هم تبریك عرض می گویم ، وصلتش با ضد انقلابی ها!. نگران نباشد مسئله مهمی نبوده ، فقط كمی راجع به سینما و بازیگران ایرانی صحبت كرده! و فقط حق را به گلشیفته داده!.

راستی گلشیفته ، خیلی كار اشتباهی كرد تنهایی ول كرد رفت !، برخی دوستان عزیزش در همین جا آرزو داشتند با گلشیفته فرار میكردند!!. گفتند چادر نه ، گفتیم باشد . گفتند مانتو ، گفتیم آن هم باشد ، گفتند شال ، گفتیم آن هم باشد و این داستان هنوز ادامه دارد ...


خدا عاقبت همه ی ما را ختم بخیر بگرداند ، الهی آمین .

یاد یه جمله افتادم و عرضم تمام :

پشتیبان ولایت فقیه باشید ، تا آسیبی به این مملكت نرسد

جانم فدای سید علی

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

شهید مصطفی احمدی روشن



برای مشاهده در اندازه ی واقعی ، بر روی تصویر كلیك نمائید

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

دیدار"احمد شهید" با داماد محمود احمدی نژاد

رسانه های ضد انقلاب مدعی شدند که داماد دکتر احمدی نژاد رییس جمهور ایران در تاریخ منابع مهر ماه گذشته دیداری با "احمد شهید" گزارشگر حقوق بشر داشته است.


ما بقی متن در ادامه مطلب . . .


شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

ادامه نوشته

آیا وقت آن نرسیده كه جلوی گلشیفته ها گرفته شود ؟!

امروز وقتی پیش خودم به دست گل جدید! فكر میكردم ، یاد این داستان از ملا نصرالدین افتادم :

ملا در صحرا به دنبال گوساله اش بود تا آنرا به خانه بازگرداند. گوساله آنقدر جست و خیز میكرد كه ملا از دست آن خسته شد و گوساله را به حال خود رها كرد و به خانه بازگشت . سپس چوبی برداشته شروع كرد به زدن مادر گوساله. زنش جلو آمده پرسید : چرا گاو را میزنی، مگر دیوانه شده ای؟ ملا گفت: از بس حرام زاده است یكساعت با گوساله اش تلاش كرده نتوانستم او را بگیرم و به خانه بیاورم. اگر این گاو جست و خیز و گریختن را به او یاد نمیداد گوساله شش ماهه مرا اینقدر اذیت نمیكرد.

/ یا به تعبیری دیگر : ملا 2 تا گوساله داشته ، یكیش را برای چرا میبره دشت و اون یكی تو خونه بوده . گوساله ایی را كه به دشت برده بوده از دست فرار میكنه و وقتی برمیگرده خونه گوساله ایی كه داخل خونه بوده را به باد كتك میگیره ، ازش سوال میكنن كه چرا اونی كه فرار كرده را نمی زنی ، اومدی اینی كه هیچ كاری نكرده را میزنی ؟ كه ملا در جواب میگه : این یكی را میزنم كه یه موقع فكر این نزنه به كلش كه مثل اون یكی فراری بشه .


شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

حضور در مراسم تشییع پیكر شهدای جهاد خودكفایی سپاه

حضور در مراسم تشییع پیكر شهدای جهاد خودكفایی سپاه

 

 

شادی روح مطهرشان صلوات

فاتحه فراموش نشه


منبع : دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

شهید ادواردو آنیلی

تنها مجموعه فعال در رابطه با شهید مظلوم ادواردو آنیلی


این وبلاگ متعلق به اولین انجمن اسلامی شهر اصفهان و تنها مجموعه فعال در رابطه با شهید مظلوم ادواردو آنیلی (مهدی) است ، که تحت نظارت سازمان تبلیغات اسلامی در اصفهان مستقر و در سطح کشورفعالیت می کند .

»ـ اینجا ـ«


شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

عبدالمطلب اکبری شهید کر و لالی که مزارش را به همه نشان داد

شهید کر و لالی که مزارش را به همه نشان داد


یك عمر هرچی گفتم به من می‌خندیدند ،

یك عمر هرچی می‌خواستم به مردم محبت كنم فكر كردند من آدم نیستم و مسخره‌ام كردند ،

یك عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند ،

یك عمر كسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ،

خیلی تنها بودم .

اما مردم! حالا كه ما رفتیم بدونید ،

هر روز با آقام حرف می‌زدم و آقا بهم گفت :

"تو شهید می‌شی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد. این را هم گفتم اما باور نكردید!"

شهید عبدالمطلب اكبری


شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

وصیت نامه شهید

بخشی از وصیتنامه سردار شهید حاج عبدالحسین برونسی


من با چشم باز این راه را پیموده ام و ثابت قدم مانده ام ؛ امیدوارم این قدمهایی که در راه خدا برداشته ام، خداوند آنها را قبول درگاه خودش قرار دهد و ما را از آتش جهنم نجات دهد .

فرزندانم، خوب به قرآن گوش کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید . باید از قرآن استمداد کنید و باید از قرآن مدد بگیرید و متوسل به امام زمان (عج) باشید . همیشه آیات قرآن را زمزمه کنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند .

ای مردم نادان ، ای مردمی که شهادت برای شما جا نیفتاده است در اجتماع پیشرو باید در باره شهیدان کلمه اموات از زبانها و از اندیشه ها ساقط شود و حیات آنان با شکوه تجلی نماید «وبل احیاء عند ربهم یرزقون» . فرماندهی برای من لطف نیست ، گفتند این یک تکلیف شرعی است ، باید قبول بکنید و من براساس «اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم» قبول کردم . مسلما در راه امر به معروف و نهی از منکر از مردم نادان زیان خواهید دید ، تحمل کنید و بر عزم راسختان پایدار باشید .


شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

شهدا رفتند تا ...

شهدا رفتند تا ما وقت كنیم ،
تبلیغ ایزی لایف بسازیم و شبانه روز پخش كنیم

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

شهدا شرمنده ایم ...

شهدا شرمنده ایم

گفتن این حرف درست

ولی تا بحال به این هم فكر كردید كه

شاید شهدا هم روزی به ما بگویند

شــرمــنــده ایــم ؟!

... آهسته تو دلت میگی ، نه ان‌شاءالله ؟! ...


شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

سخنرانی حاج حسین یكتا



حاج حسین خیلی مخلصیم



.::.:. دانلود .:.::.
حجم فایل : 2.37 مگا بایت

MahdiBiya | مهدی بیا

صلوات فراموش نشه

اللًّهُــمَ صَّــلِ عَــلَى مُحَمَّــدٍ وَ آلِ مُحَمَّــَد و عَجِّــلّ فَّرَجَهُــم

شاید این جمعه بیاید ، شاید ...

اينطرفي يا اون طرفي ؟!



شايد اين جمعه بيايد ، شايد ...