بیانات در دیدار سفرا و رؤسای نمایندگیهای سیاسی ایران در خارج از كشور
بهمناسبت برگزاری شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR
متن بیانات حضرت آیتالله خامنهای در دیدار سفرا و رؤسای نمایندگیهای
سیاسی ایران در خارج از كشور را به همراه نمودار درختی آن منتشر میكند.
رهبر انقلاب در بخش مهمی از سخنرانیشان كه در تاریخ ۱۳۹۰/۱۰/۷ انجام شد،
به بررسی تغییر اساسی آرایش سیاسی دنیا میپردازند.
خوشامد عرض میكنیم به برادران عزیز؛ فعالان خط مقدمِ پیكار عظیمِ بینالمللى در عرصهى سیاست خارجى و دیپلماسى. از خداوند متعال مسئلت میكنیم كه توفیقات خودش را شامل حال شما، ما و همه بفرماید؛ بتوانیم صراط مستقیم را در هر برههاى پیدا كنیم و بر آن پاى بفشریم. از جناب آقاى دكتر صالحى هم تشكر میكنم؛ مطالب خوبى را بیان كردند. آنچه كه ایشان به عنوان عملكردها و آرزوها بیان كردند، كاملاً درست است و چشمانتظاریم كه انشاءالله آن آرزوها تحقق پیدا كند؛ و این محتاج تلاشِ همراه با اخلاص و توكل به خداى متعال است. البته امروز دستگاه دیپلماسى ما بدون شك از اوائل انقلاب پختهتر و كاربلدتر و آمادهتر است.
یك جمله عرض كنیم در زمینهى توجه به عنصر معنوى در این فعالیتها. در همهى تلاشهاى ما، آن چیزى كه به تلاش ما بركت میدهد و اراده و عزم ما را راسخ میكند، توكل و توجه به خداى متعال و اخلاص است. در همهى زمینهها این لازم است. شما كه در خارج از كشور زندگى میكنید، خودتان، خانوادههاتان، فرزندانتان به این عنصر احتیاج زیادى دارید. خب، خدا را شكر میكنیم؛ وزارت امور خارجه از لحاظ عناصر مؤمن و داراى روحیهى انقلابى، جزو وزارتخانههاى خوب و غنى ماست؛ در این هیچ تردیدى نیست. بنده هم با فعالیتهاى برادران آشنا هستم؛ تلاشهائى كه میكنند، مجاهدتهائى كه میكنند. هرچه توجه به خداى متعال بیشتر باشد، اخلاص انسان بیشتر باشد، توكل ما به خدا بیشتر باشد، كار بهتر پیش خواهد رفت. خطاست اگر تصور كنیم بدون تكیهى به قدرت الهى، بدون استمداد از قدرت الهى، خواهیم توانست قدمى از قدم برداریم. كار بابركت، آن كارى است كه همراه باشد با روحیهى اخلاص و توانطلبى و استغاثهى به پروردگار. رابطه را با خدا باید قوى كرد. شما دوستان و برادران عزیز، بخصوص در درون مجموعهى خودتان به این نكته توجه مضاعف كنید. در درون مجموعه، یعنى هم خانوادهى بزرگ سفارت و عناصر مرتبط با دستگاه دیپلماسى شما - در هر كشورى كه مستقر هستید - هم در رابطهى با خانوادهى كوچك، یعنى همسران و فرزندان، ارتباط را با خداى متعال قوى كنید.
من اطلاع دارم كه در سفارتخانههاى ما مراسم مذهبى گرفته میشود؛ در ماه محرم، در ماه رمضان، حتّى روضهخوانى میشود، بعضى جاها سینهزنى میشود؛ اینها خوب است، اینها مظاهر و ظواهرى است كه چیزهائى را براى ما تأمین میكند؛ اما بیش از این لازم است: انس با معارف اسلامى لازم است، انس با دعا لازم است، انس با قرآن لازم است. كارى كه شما دارید میكنید، یك كار متعارف معمولى نیست. شما در یك جبههاى دارید پیكار میكنید كه با جبههى دیپلماسى دنیا متفاوت است. عرصهى دیپلماسى، همهجا عرصهى هماوردى و مقابله است؛ چون منافع كشورها، منافع ملتها با یكدیگر اصطكاك پیدا میكند، تصادم پیدا میكند؛ این تصادمها در موارد زیادى خودش را در میدان دیپلماسى نشان میدهد؛ لذا همه جا این درگیرى و هماوردى وجود دارد. لیكن مسئلهى شما فراتر از این است. شما نمایندهى یك نظام الهى و معنوى هستید. این نظام اگر هیچ كارى هم با هیچیك از قدرتها و دولتهاى مستكبر دنیا نداشته باشد، آنها با او كار دارند؛ چون طبیعت این نظام، طبیعت مقابلهى با استكبار، مقابلهى با ظلم و تجاوز است. الان شما در همین كشورهاى تازهبهپاخاسته و ملتهاى بیدار شده ملاحظه كنید؛ هر جائى كه گفته میشود فلان جبههى اسلامى غلبه كرد - یا در انتخابات، یا در تظاهرات - دستگاه استكبار نگران میشود و نگرانى خودش را بروز میدهد؛ درحالى كه معلوم نیست اینهائى كه در انتخابات پیروز شدند، بعداً چگونه عمل خواهند كرد. آنچه كه آنها را متوحش میكند، نفس گرایش اسلامى است؛ چون گرایش اسلامى در درون خود، ضد استكبارى است، ضد ظلم است، ضد اشغالگرى است، ضد تجاوز به حقوق انسانهاست؛ یعنى چیزهائى كه پایههاى حكومت استكبار در دنیاست. حكومت استكبارى در دنیا بدون دخالت در كشورها، بدون تجاوز به حقوق ملتها، بدون تعرض به منافع ملتها كه نمیتواند سر پاى خود بایستد؛ چون این پایهها با اسلام، با نام اسلام، با شعار اسلام، با هویت اسلامى در تضاد طبیعى است؛ لذا هر جائى كه نامى از اسلام آورده میشود، اینها نگران میشوند.
خب، حالا شما یك نظامى دارید، دولتى دارید، مجموعهى كشورى دارید كه اساساً به نام اسلام ساخته شده، با نام اسلام رشد پیدا كرده، روزبهروز شعارهاى اسلامى در آن برجستهتر شده، پیشرفت زیر سایهى این شعارها انجام گرفته. امروز ما در صنعت هستهاىمان، یا در صنعت نانو، یا در این صنایع حساسِ پیشرفتهى مدرن، وقتى با مدیران و سردمداران اینها مواجه میشویم، افتخار میكنند به این كه ما بسیجى هستیم و بسیجى عمل میكنیم. نظام جمهورى اسلامى یك چنین نظامى است. بنابراین طبیعى است كه شما یك چالش فوقالعادهاى دارید؛ چالشى فراتر از چالشهاى متعارف دیپلماسى كه در عرصهى دیپلماسى معمول است و همه جا هست. این موضع، احتیاج دارد به قوّت قلبى، به عزم راسخى كه جز با توكل به خداى متعال و اعتماد به قدرت الهى به دست نمىآید.
به خداى متعال باید حسنظن داشته باشیم. خداوند متعال ملامت میكند آن كسانى را كه به او حسنظن ندارند؛ سوءظن به خدا دارند. سوءظن به خدا چیست؟ سوءظن به خدا این است كه انسان خیال كند این كه فرموده است: «و لینصرنّ الله من ینصره»،(1) خلاف واقع است؛ یا این كه فرموده است: «الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»،(2) وعدهى تخلفپذیرى است. آن وقت خداى متعال در سورهى فتح میفرماید: «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشركین و المشركات الظّانّین بالله ظنّ السّوء»؛ خصوصیت مشركین و مشركات و منافقین و منافقات این است كه به خدا سوءظن دارند. بعد میفرماید: «علیهم دائرة السّوء و غضب الله علیهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و سائت مصیرا».(3) نباید به خدا سوءظن داشت. خداى متعال گفته است: اگر براى من، براى پیشبرد دین من، براى احیاى ارزشهاى مورد قبول من حركت كنید، اقدام كنید، من به شما كمك میكنم. این راست است، این وعدهى الهى است. فرموده است: «انّ الله یدافع عن الّذین ءامنوا»؛(4) هر كسى كه مؤمن به خداست، خدا از او دفاع میكند. خب، خیلى از مؤمنین در دنیا هستند، خدا از آنها دفاع نكرده - مؤمنینى كه زیر لگد مستكبرین دارند له میشوند - چرا؟ این به خاطر این است كه به سنتهاى دیگر الهى عمل نشده است؛ به خاطر این است كه حركت نشده، قیام نشده، اقدام نشده. بنابراین مجاهدت لازم است، تلاش لازم است. یك ملتى اگر مؤمن به خدا بود، اما تلاش نكرد، مجاهدت نكرد، البته لگدمال میشود؛ آن «یدافع عن الّذین ءامنوا» دیگر اینجا را نمیگیرد. این ایمان باید با مجاهدت همراه باشد، آن وقت خداى متعال آن وعده را عملى خواهد كرد. معناى «و الّذین هاجروا و جاهدوا فى سبیلالله»(5) این است كه باید حركت كرد، باید اقدام كرد، باید تصمیم گرفت. این همان مبارزهى مقدسى است كه یك مؤمن عمر خود را وقف آن میكند.
خب، نقطهى مقابلش هم میل به راحتطلبى است. مبارزه دردسر دارد؛ شكى نیست. هر حركت دشوارى در راه هر آرمان بلندى، نفس راحتطلبِ عافیتجوى انسان را مىآزارد. انسان میل به راحتطلبى دارد. اگر بر این میل فائق آمدیم، اگر توانستیم همت خود را، نیروى خود را در راه این آرمانها بسیج كنیم، البته سختىهائى دارد، اما رسیدن به قله، موفقیت را هم دارد.
شما امروز را در جمهورى اسلامى مقایسه كنید با سالهاى اول انقلاب: سالهاى غربت، سالهاى تنگدستى و تهیدستى، سالهاى سختىِ همهجانبه؛ این طرف جنگ، آن طرف تحریمهاى بینالمللى، آن طرف بستن همهى راهها به روى ما. اینها حرفهائى است كه تكرار شده، شماها هم میدانید. شماها خودتان هم آن روزها در همین عرصهها و میدانها بودهاید - یا در سپاه یا در بسیج یا در مجموعههاى فعال - سختىها را دیدهاید. امروز را هم نگاه كنید. امروز جمهورى اسلامى گردنى برافراشته دارد؛ در حالى كه شعارهائى كه سى سال پیش میداده، امروز در كشورهائى كه سى سال با ما دشمنى كردند، دارد تكرار میشود. اینها موفقیت نیست؟ اینها پیشرفت نیست؟
من در آن جلسهى بیدارى اسلامى گفتم كه اوائل انقلاب جزو چیزهائى كه ما تصور میكردیم، این بود كه بازتاب حركت انقلابى ما در كشورهاى گوناگون اسلامى و در درجهى اول در مصر تحقق پیدا كند. از مصر هیچ صدائى بلند نمیشد - حالا من آنجا یك شعر عربى خواندم؛ عربهائى كه در جلسه بودند، فهمیدند كه من چه دارم میگویم - اما امروز این مصر، مصرِ حسنى مبارك، مصرِ انورالسادات، مصر پناهدهندهى به محمدرضا شاهِ مطرودِ از همه جا حتّى از آمریكا، در اختیار مردمى است كه شعار اللهاكبر میدهند، نماز جماعت میخوانند، شعار اسلامى میدهند، حكومت اسلامى را مطرح میكنند. پیشرفت یعنى این، استحكام یعنى این، قدرت یعنى این. هیچ كار نداریم به این كه بگوئیم آنها از كى یاد گرفتند؛ خوب است این حساسیتها را اصلاً ایجاد نكنیم. چه لزومى دارد بگوئیم آنها از كى الهام گرفتند؟ نه، بحث الهام گرفتن نیست؛ بحث این است كه حرفى كه ما سى سال است داریم میزنیم، امروز در شمال آفریقا، در خاورمیانه، در خلیج فارس، این حرف سبز شده. امروز ایران اسلامى این است. همهى این تلاشى هم كه شما مشاهده میكنید علیه جمهورى اسلامى میشود - تحریمهاى همهجانبه، كارهاى گوناگون، فشارهاى سیاسى، تبلیغات مختلف - به خاطر این موفقیتى است كه جمهورى اسلامى به دست آورده. اینها معنایش همان «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا» است، اینها معنایش همان «انّ الله یدافع عن الّذین ءامنوا» است، اینها تفسیر و ترجمهى «لینصرنّ الله من ینصره» است. ما دیگر در كتاب، اینها را نگاه نمیكنیم؛ ما توى واقعیت زندگىمان داریم تفسیر این آیات را مشاهده میكنیم. واقعیتهاى زندگى دارد این را به ما نشان میدهد.
خب، بر این اساس، دیپلماسى را بنا كنیم؛ كه خوشبختانه همین جور است. حركت ما در جبههى ظریفِ خطیرِ بسیار مؤثرِ دیپلماسى باید حركتى باشد با این دید و با این نگاه و با توجه به این آرمانها. این خطاست كه ما خیال كنیم اگر به مبانى ارزشى خودمان پابند بمانیم، در عالم دیپلماسى عقب میمانیم؛ ابداً. در این دورههاى مختلف، بودهاند كسانى در عرصهى دولتى خودمان، در بخشهائى از دیپلماسى و غیر دیپلماسى و حتّى در بخشهائى از روحانیت خودمان، كه در این مسائل تردید پیدا كردند كه حالا پابندىهاى ارزشى ما چقدر اجازه میدهد كه ما در زمینهى دیپلماسى موفق باشیم. نه، ما تجربه كردیم، دیدیم هرچه پابندى ما بیشتر باشد، هیبت جمهورى اسلامى در چشم طرف مقابل بیشتر خواهد شد؛ احترام جمهورى اسلامى در نظر طرف مقابل بیشتر خواهد شد.
یك دورهاى بعضى از مسئولین خیال میكردند كه اگر چنانچه در ملاقاتهاى بینالمللىِ خودشان حرفهاى آنها را برایشان تكرار كنند، خوب است. و همین كار را هم میكردند؛ مىنشستند همان حرفهائى را كه آنها صد سال است دارند میزنند، براى آنها دوباره تكرار میكردند. این، شما را پیش او سبك میكند؛ این نشان میدهد كه شما از خودتان هیچ چیزى ندارید؛ در حالى كه وقتى شما خودتان حرف دارید، خودتان مبنا دارید، بر روى مبناى خودتان مىایستید، بر روى تحلیل خودتان از حوادث و ترسیم آینده مىایستید، و بعد با قدرت حوادث را مدیریت میكنید، این شما را در چشم طرف مقابلتان تقویت میكند؛ و تقویت در چشم طرف مقابل، یكى از ابزارها و راههاى پیروزى است. این را توجه دارید كه پیروزى بر سر میز مذاكره و استدلال طرف مقابل را از او گرفتن و استدلال خود را بر ذهن او تحمیل كردن، مهمترین پایهى پیروزىها در صحنهى عمل است. یك مذاكره كنندهى قوى آن كسى است كه میتواند مبانى فكرى خودش را بر مبانى فكرى طرف مقابلِ مذاكره كننده تغلیب كند، غلبه بدهد. البته این كار با هاى و هو نمیشود؛ این با هوشمندى، ظرافت، استحكام عقلانى و اعتماد به نفس امكانپذیر است؛ این هم با توكل به خداى متعال، با انس بیشتر با قرآن، با انس بیشتر با ادعیه به دست مىآید.
من به شما عزیزان توصیه میكنم كه با صحیفهى سجادیه انس بگیرید، دعاى پنجم صحیفهى سجادیه را مكرر در مكرر بخوانید. این دعاى پنجم صحیفهى سجادیه مال ماست. همهى ادعیهى صحیفهى سجادیه همین طور است. آنجائى كه ما را به یاد مرگ مىاندازد، آنجائى كه ما را از لغزشها برحذر میدارد، آنجائى كه عظمت معنویت دستگاه الهى را، از پیغمبر و یاران و ملائكهى الهى را به رخ ما میكشد، اینها همهاش براى ما استحكامبخش است. در هر میدانى، استحكام درونى براى ما تعیین كننده است. اگر ساخت درونى - چه درون شخصىِ خود ما، درون روحى و فكرى خود ما، چه درون كلیت جامعهى ما - ساخت مستحكمى بود، هیچ چیز نمیتواند در مقابلش بایستد. این، مهمترین و اولین توصیهى من به شماست.
دستگاه دیپلماسى مهم است. عرصهى دیپلماسى، عرصهى مبارزه است؛ در این مبارزه باید قوى باشید. اگر میخواهید قوى باشید، ارتباط با خدا را مستحكم كنید؛ هم خودتان، هم خانوادهتان. خانواده را مهم بشمرید؛ چه خانوادهى بزرگ دیپلماسى، چه خانوادهى شخصى خودتان. گاهى اوقات یك رخنهى كوچك در درون خانواده، ما را تغییر میدهد. امیرالمؤمنین فرمود: زبیر با ما بود، از ما اهلبیت بود. واقعاً هم همین جور بود. میدانید بعد از رحلت پیغمبر، در مسجد، در پاى منبر خلیفهى اول - جناب ابوبكر - حدود ده نفر از صحابه بلند شدند و صریحاً از امیرالمؤمنین دفاع كردند؛ گفتند اینجائى كه شما نشستهاى، حق علىبنابىطالب است. یكى از آن ده نفر، زبیر بود! زبیر، رفیق دوران عشرت نبود؛ رفیق دوران محنت بود. امیرالمؤمنین فرمود: زبیر همواره با ما بود، «حتّى شبّ ابنه عبدالله»؛(6) تا پسرش عبدالله بزرگ شد، آمد توى عرصه، در تصمیمگیرىها دخالت كرد؛ آن وقت او عوض شد. زبیر همانى شد كه آمد در مقابل امیرالمؤمنین شمشیر كشید! گاهى اوقات یك رخنهى كوچك در درون خانواده، یك چنین اثر بسیار مهمى میگذارد. لذا باید جلوى این رخنه را گرفت؛ و این هم جز با توكل به خداى متعال، جز با ذكر، جز با توجه، امكانپذیر نیست.
یك نكتهى دیگر این است كه امروز - همان طور كه در صحبتهاى جناب آقاى صالحى هم واضح بود - وضع آرایش سیاسى دنیا در حال یك تغییر اساسى است. یك كار بزرگى دارد در دنیا انجام میگیرد. من الان نمیتوانم این را درست تعریف كنم؛ شاید هیچ كس نتواند درست تعریف كند. یك حادثهاى در دنیا دارد اتفاق مىافتد. بخشى از این حادثه مربوط است به همین كشورهاى اسلامى و عمدتاً عربى و این انقلابهائى كه در این كشورها اتفاق افتاد. اینها واقعاً انقلاب است. با یك تفسیر و تحلیل درست، اینها همهاش به معناى حقیقى كلمه انقلاب است؛ البته در قد و اندازهها و قوارههاى مختلف. این یك بخش از قضیه است، یك بخش از قضیه هم این حوادث عجیبى است كه در دنیا دارد اتفاق مىافتد و من برایش شبیهى سراغ ندارم. حالا شما به حافظهى تاریخىِ خودتان مراجعه كنید، ببینید شبیهى براى اینها میشناسید؟
البته در قضایاى بیدارى اسلامى، چرا؛ در مواردى شباهتها و نیز تفاوتهاى اساسىاى با انقلابهاى گذشتهى این منطقه وجود دارد؛ هرچند نه به این عظمت و نه به این عمق. مثلاً فرض بفرمائید در اواخر دههى 50 و اوائل دههى 60 میلادى در همهى این كشورهائى كه شما مشاهده میكنید، انقلاب رخ داد. در مصر انقلاب رخ داد، در تونس انقلاب رخ داد، در مغرب انقلاب رخ داد، در الجزائر انقلاب رخ داد؛ همهى اینها حركت كردند، منتها با یك تفاوت اساسى. اولاً این انقلابها عمومى نبود - بیشتر مجموعهاى و محدود بود - یك جاهائى فقط كودتا بود؛ مثل مصر كه كودتا بود، یك گروه افسر جوان آمدند سر كار؛ یك جاهائى مثل الجزائر كودتا نبود، حركت مردمى بود، منتها تحت اِشراف احزاب؛ احزاب بودند كه مسلط بودند؛ كار در اختیار مردم به معناى خاص خودش نبود. بنابراین یك تفاوت اینجورى وجود دارد و الان بكل وضعیت جور دیگرى است.
یا اگر بخواهیم شبیه دیگرى براى این انقلابها فكر كنیم، میتوانیم به حوادث دههى 90 اروپاى شرقى اشاره كنیم، كه نظام این كشورها یكى پس از دیگرى فرو میریخت. البته تفاوت اساسىاش این است كه در آن حوادث، رشتهى اصلى به دست آمریكا و غرب بود. مثلاً وقتى این حوادث در لهستان شروع شد، از یك عنصر دستپروردهى غربى - ولو حالا از طبقهى كارگر - استفاده كردند؛ كه این بعدها روشن شد. اوائلى كه حوادث اتفاق مىافتاد، ماها نمیفهمیدیم چه دارد اتفاق مىافتد؛ لیكن بعد معلوم شد كه این، ساخته و پرداختهى غرب بوده؛ كمك كردهاند، چه كردهاند. تفاوت آن حوادث و این انقلابها این است كه اینجا درست نقطهى مقابل آن قضایاست؛ یعنى اینجا آنچه كه دارد اتفاق مىافتد، علىرغم آمریكاست كه دارد اتفاق مىافتد. البته تفسیرهاى وهمآلودى وجود دارد - شما هم میدانید، من هم میدانم - كه تصور میكنند آنچه كه در مصر یا در لیبى یا در تونس اتفاق افتاد، پشت سرش آمریكاست كه دارد مدیریت میكند. اینجور نیست، اینها توهم است. بله، آمریكائىها بدشان نمىآمد كه به جاى عنصرى مثل مبارك، یك عنصر دموكراتِ مردمىاى داشته باشند كه به قدر مبارك تابع آنها باشد - این برایشان بهتر بود - اما چنین چیزى امكان نداشت و ندارد. اگر یك عنصر دموكراتِ میهندوستى باشد، مثل مبارك امكانات كشور را در اختیار آمریكا نمیگذارد؛ موضعش در مقابل اسرائیل، موضع یك صهیونیست نمیشود. بنابراین، این عملى نبود.
این كه ما تصور كنیم اینها براى آنكه وجههى خودشان را درست كنند، مبارك را كنار زدند تا یكى دیگر را سر جایش بیاورند، یك توهم محض است. آمریكائىها اگر مدیریت این حركتها را به عهده داشتند، نمیگذاشتند مبارك به این وضع رقتبار دچار شود - این براى آنها خیلى ضرر داشت - نمیگذاشتند مردم بیایند توى میدان. مگر وقتى مردم آمدند توى خیابان، دیگر میشود آنها را برگرداند؟ حالا به تعبیر رایج - كه اهانتآمیز است، نمیخواهم - مگر میشود این غول را دوباره به شیشه برگرداند؟ امكان ندارد. آنها اگر میتوانستند یك حركت طبق میل خودشان انجام بدهند، جور دیگرى انجام میدادند؛ شبیهاش را در بعضى از جاها داشتیم. مثلاً در ایران، اول كار، یك حكومت بظاهر دموكراتى را سر كار آوردند؛ یا مثلاً در زمان رژیم طاغوت، اصلاحات ارضى را راه انداختند. آنها اینجور كارهائى را میتوانند بكنند كه تحت مدیریت خودشان باشد. یك كار عمقى و اساسى كه مردم بیایند توى صحنه، وارد میدان بشوند، شعار بدهند، از طبقات پائین مردم، جوانها الهامبخش رهبران باشند - كه شما در میدان تحریر دیدید رهبران فكرى و سیاسى و روشنفكرى خیلىهاشان بعد از مردم آمدند، دنبال مردم آمدند؛ آنها نبودند كه مردم را آوردند، مردم بودند كه آنها را آوردند - مگر چنین چیزى امكانپذیر است؟ نخیر. حركت، حركت مردمى بود. حالا چرا در این برهه ظاهر شد؟ این البته عوامل خودش را دارد. گاهى اوقات عوامل گوناگون متراكم میشوند، از یك جا بروز میكنند، كه دیگر نمیشود جلویش را گرفت.
در انقلاب خود ما هم همین جور بود. بعضىها در انقلاب ما هم میگفتند كه این انقلاب، آمریكائى است، انگلیسى است! نمیدانم شماها آن وقتها را یادتان هست یا نیست؛ انقلاب عظیم اسلامى را منسوب میكردند به این كه اینها نشستند طراحى كردند، این انقلاب را به وجود آوردند! خب، معلوم بود كه این درست نبود.
البته شكى نیست كه دستگاههاى دیپلماسى فعال دنیا، سیاستهاى فعال دنیا، در رأسشان آمریكا - كه در امر دیپلماسى، مثل بقیهى عرصههاى دیگر، فعالیتش خیلى زیاد است - سعى میكنند بر این موج سوار بشوند، دارند تلاش میكنند؛ نباید گذاشت موفق شوند. میخواهند سوار شوند، اما بعید هم هست كه بتوانند؛ لذا عقبنشینى میكنند. سر قضیهى مبارك، شما دیدید؛ خود رئیس جمهور آمریكا در همان ده بیست روز، چند جور موضع متناقض گرفت: یك بار حمایت كرد، یك بار رد كرد؛ دوباره حمایت كرد، دوباره رد كرد! نمیدانستند چه اتفاقى دارد مىافتد. بنابراین، این فكرهاى توهمآمیز را باید كنار گذاشت.
واقعیتهاى صحنه را باید نگاه كرد. حركت عظیمى اتفاق افتاده. حركت، حركت مردمى است؛ نشان دهندهى بیدارى است. این بیدارى، صبغهى اسلامى دارد. نه اینكه همهى آنهائى كه توى صحنه هستند، معتقد به حكومت اسلامى باشند؛ و نه اینكه آنهائى كه معتقد به حكومت اسلامى هستند، مدل ما را قبول داشته باشند؛ اینها نیست، اینها تحلیلهاى ضعیفى است، اینجورى نمیشود فرض كرد؛ اما این حركت، حركتى عمومى است؛ حركتى است متكى به مردم. مردم هم، حتّى ملىگراهاشان، حتّى آن وطنىهاشان، احزاب غیراسلامىشان، بالاخره شخصاً مسلمانند. این تحلیل درستى بود كه خود غربىها كردند؛ گفتند امروز در هر كشورى از كشورهاى منطقهى خاورمیانه كه انتخابات بشود، اسلامىها سر كار مىآیند. الان هم همین جور است، بعد از این هم تا مدتها همین جور خواهد بود. باید با این چشم مسائل را نگاه كرد.
حوادث اروپا هم كه در پى مشكلات اقتصادى به وجود آمده، خودش یك داستان مفصلى است. این حوادث، مهم و بىنظیر است. اینجور حادثهاى را ما دیگر سراغ نداریم. در این كشورها، به شكل زنجیرهاى و سریالى، از آمریكا گرفته تا داخل كشورهاى درجهى یك اروپا، اینجور مردم شعار بدهند، اینجور بیایند توى خیابانها، اینها چیزهائى است كه سابقه ندارد. در گذشتهى منطقه، ما یك چنین وضعیتى را نمیشناسیم.
باید دیپلماسى را بر این اساس استوار كرد. جمهورى اسلامى حرف نوئى دارد؛ این حرف نو عبارت است از مردم و ارزشهاى الهى. این دو تا باید با هم توأم بشوند و حركتها و جوامع را شكل بدهند. این حرف ماست. ارزشهاى معنوى و ارزشهاى الهى، همراه با ارادهى مردم؛ نه تحمیل بر مردم. این حرف جدید جمهورى اسلامى است، كه از خود كلمهى «جمهورى اسلامى» هم برمىآید. ما، هم جمهورى هستم، هم اسلامى هستیم. این را بایستى تبیین كرد؛ و شما براى این كار میدان دارید، میتوانید حركت كنید.
در زمینهى همین محورهائى كه گفتند - دیپلماسى عمومى، دیپلماسى سایبرى - تلاش و فعالیت با این نگاه و با این هدف صورت گیرد؛ و بدانید كه پیش میرود. اینكه ما تصور كنیم اگر ارزشهاى معنوى را ملاك قرار دادیم، كار دیپلماسى به بنبست خواهد خورد، غلط است؛ به بنبست نمیخورد. میتوان با حفظ همین ارزشها، با پاىفشارى بر همین ارزشها، در عرصهى دیپلماسى وارد شد، فعال شد، تلاش كرد، منطق را حاكم كرد و طرفها را رفته رفته و بتدریج به مواضع خود نزدیك كرد. اینكه گفتیم «عزت، حكمت، مصلحت»، حكمت این است. حكمت این است كه شما بتوانید مواضع طرف مقابل را حكیمانه به مواضع خودتان نزدیك كنید؛ اینها در تضاد با هم نیستند. حكمت و عزت و مصلحت مكمل همند؛ باید در جهت مصالح ملى باشند؛ و در درجهى اول باید با حفظ عزت ملى و عزت هویتى همراه باشند. یعنى تسلیم، انسلام، انظلام، نه در مرحلهى باورهاى قلبى و نه در مرحلهى عمل و قرارداد، نباید وجود داشته باشد؛ این با حكمت امكانپذیر است. دعوا كردن و اوقاتتلخى كردن و حرف تند زدن، یك وقتى ممكن است به درد بخورد؛ اما این روش عمومى نیست. روش عمومى، حكمت است. حكمت یعنى با منطق، متین در عرصهى دیپلماسى وارد شدن. اگر چنانچه اینجورى پیش برویم، به توفیق الهى پیشرفتهاى ما هرگز متوقف نخواهد شد.
خب، در عرصهى مسائل داخلى هم خوشبختانه پیشرفت زیاد است. در همهى بخشها كه انسان نگاه میكند، مىبیند حركت، حركت به جلو است. البته نواقص داریم، كمبود داریم. در هر زمینهاى یك دشمن میتواند بر روى نقطهاى از نقاط منفى ما تكیه كند. بله، بلاشك همین جور است. ما در داخل كشور خودمان، از لحاظ اقتصادى، از لحاظ اخلاقى، از لحاظ جهات گوناگون، ضعفهائى داریم؛ در این هیچ تردیدى نیست؛ مهم این است كه میخواهیم این ضعفها را برطرف كنیم؛ مهم این است كه این ضعفها بمراتب كمتر از آن بزرگنمائىهائى است كه دشمنان ما دارند میكنند؛ آنها میخواهند این ضعفها را تعمیم بدهند و بزرگنمائى كنند و نقاط ایجابى و مثبت را با آن بپوشانند.
خب، ما هم دیگر دعاتان كنیم. دعا میكنیم كه انشاءالله شما در این عرصهها موفق باشید و پیش بروید. خداى متعال انشاءالله به شماها كمك كند تا در دنیائى كه به نظر من دارد شكل میگیرد - كه گفتم هنوز درست روشن نیست، براى ما قابل تحلیل نیست كه چه اتفاقى دارد مىافتد؛ باید كاملاً هوشمندانه رصد كنیم آنچه را كه پیش خواهد آمد و شكل خواهد گرفت - بتوانید نقشآفرینىِ حقیقى و عمیقى داشته باشید.
والسّلام علیكم و رحمةالله
1) حج: 40
2) عنكبوت: 69
3) فتح: 6
4) حج: 38
5) بقره: 218
6) شرح نهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج 2، ص 167
بسماللهالرّحمنالرّحیم
خوشامد عرض میكنیم به برادران عزیز؛ فعالان خط مقدمِ پیكار عظیمِ بینالمللى در عرصهى سیاست خارجى و دیپلماسى. از خداوند متعال مسئلت میكنیم كه توفیقات خودش را شامل حال شما، ما و همه بفرماید؛ بتوانیم صراط مستقیم را در هر برههاى پیدا كنیم و بر آن پاى بفشریم. از جناب آقاى دكتر صالحى هم تشكر میكنم؛ مطالب خوبى را بیان كردند. آنچه كه ایشان به عنوان عملكردها و آرزوها بیان كردند، كاملاً درست است و چشمانتظاریم كه انشاءالله آن آرزوها تحقق پیدا كند؛ و این محتاج تلاشِ همراه با اخلاص و توكل به خداى متعال است. البته امروز دستگاه دیپلماسى ما بدون شك از اوائل انقلاب پختهتر و كاربلدتر و آمادهتر است.
یك جمله عرض كنیم در زمینهى توجه به عنصر معنوى در این فعالیتها. در همهى تلاشهاى ما، آن چیزى كه به تلاش ما بركت میدهد و اراده و عزم ما را راسخ میكند، توكل و توجه به خداى متعال و اخلاص است. در همهى زمینهها این لازم است. شما كه در خارج از كشور زندگى میكنید، خودتان، خانوادههاتان، فرزندانتان به این عنصر احتیاج زیادى دارید. خب، خدا را شكر میكنیم؛ وزارت امور خارجه از لحاظ عناصر مؤمن و داراى روحیهى انقلابى، جزو وزارتخانههاى خوب و غنى ماست؛ در این هیچ تردیدى نیست. بنده هم با فعالیتهاى برادران آشنا هستم؛ تلاشهائى كه میكنند، مجاهدتهائى كه میكنند. هرچه توجه به خداى متعال بیشتر باشد، اخلاص انسان بیشتر باشد، توكل ما به خدا بیشتر باشد، كار بهتر پیش خواهد رفت. خطاست اگر تصور كنیم بدون تكیهى به قدرت الهى، بدون استمداد از قدرت الهى، خواهیم توانست قدمى از قدم برداریم. كار بابركت، آن كارى است كه همراه باشد با روحیهى اخلاص و توانطلبى و استغاثهى به پروردگار. رابطه را با خدا باید قوى كرد. شما دوستان و برادران عزیز، بخصوص در درون مجموعهى خودتان به این نكته توجه مضاعف كنید. در درون مجموعه، یعنى هم خانوادهى بزرگ سفارت و عناصر مرتبط با دستگاه دیپلماسى شما - در هر كشورى كه مستقر هستید - هم در رابطهى با خانوادهى كوچك، یعنى همسران و فرزندان، ارتباط را با خداى متعال قوى كنید.
من اطلاع دارم كه در سفارتخانههاى ما مراسم مذهبى گرفته میشود؛ در ماه محرم، در ماه رمضان، حتّى روضهخوانى میشود، بعضى جاها سینهزنى میشود؛ اینها خوب است، اینها مظاهر و ظواهرى است كه چیزهائى را براى ما تأمین میكند؛ اما بیش از این لازم است: انس با معارف اسلامى لازم است، انس با دعا لازم است، انس با قرآن لازم است. كارى كه شما دارید میكنید، یك كار متعارف معمولى نیست. شما در یك جبههاى دارید پیكار میكنید كه با جبههى دیپلماسى دنیا متفاوت است. عرصهى دیپلماسى، همهجا عرصهى هماوردى و مقابله است؛ چون منافع كشورها، منافع ملتها با یكدیگر اصطكاك پیدا میكند، تصادم پیدا میكند؛ این تصادمها در موارد زیادى خودش را در میدان دیپلماسى نشان میدهد؛ لذا همه جا این درگیرى و هماوردى وجود دارد. لیكن مسئلهى شما فراتر از این است. شما نمایندهى یك نظام الهى و معنوى هستید. این نظام اگر هیچ كارى هم با هیچیك از قدرتها و دولتهاى مستكبر دنیا نداشته باشد، آنها با او كار دارند؛ چون طبیعت این نظام، طبیعت مقابلهى با استكبار، مقابلهى با ظلم و تجاوز است. الان شما در همین كشورهاى تازهبهپاخاسته و ملتهاى بیدار شده ملاحظه كنید؛ هر جائى كه گفته میشود فلان جبههى اسلامى غلبه كرد - یا در انتخابات، یا در تظاهرات - دستگاه استكبار نگران میشود و نگرانى خودش را بروز میدهد؛ درحالى كه معلوم نیست اینهائى كه در انتخابات پیروز شدند، بعداً چگونه عمل خواهند كرد. آنچه كه آنها را متوحش میكند، نفس گرایش اسلامى است؛ چون گرایش اسلامى در درون خود، ضد استكبارى است، ضد ظلم است، ضد اشغالگرى است، ضد تجاوز به حقوق انسانهاست؛ یعنى چیزهائى كه پایههاى حكومت استكبار در دنیاست. حكومت استكبارى در دنیا بدون دخالت در كشورها، بدون تجاوز به حقوق ملتها، بدون تعرض به منافع ملتها كه نمیتواند سر پاى خود بایستد؛ چون این پایهها با اسلام، با نام اسلام، با شعار اسلام، با هویت اسلامى در تضاد طبیعى است؛ لذا هر جائى كه نامى از اسلام آورده میشود، اینها نگران میشوند.
خب، حالا شما یك نظامى دارید، دولتى دارید، مجموعهى كشورى دارید كه اساساً به نام اسلام ساخته شده، با نام اسلام رشد پیدا كرده، روزبهروز شعارهاى اسلامى در آن برجستهتر شده، پیشرفت زیر سایهى این شعارها انجام گرفته. امروز ما در صنعت هستهاىمان، یا در صنعت نانو، یا در این صنایع حساسِ پیشرفتهى مدرن، وقتى با مدیران و سردمداران اینها مواجه میشویم، افتخار میكنند به این كه ما بسیجى هستیم و بسیجى عمل میكنیم. نظام جمهورى اسلامى یك چنین نظامى است. بنابراین طبیعى است كه شما یك چالش فوقالعادهاى دارید؛ چالشى فراتر از چالشهاى متعارف دیپلماسى كه در عرصهى دیپلماسى معمول است و همه جا هست. این موضع، احتیاج دارد به قوّت قلبى، به عزم راسخى كه جز با توكل به خداى متعال و اعتماد به قدرت الهى به دست نمىآید.
به خداى متعال باید حسنظن داشته باشیم. خداوند متعال ملامت میكند آن كسانى را كه به او حسنظن ندارند؛ سوءظن به خدا دارند. سوءظن به خدا چیست؟ سوءظن به خدا این است كه انسان خیال كند این كه فرموده است: «و لینصرنّ الله من ینصره»،(1) خلاف واقع است؛ یا این كه فرموده است: «الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا»،(2) وعدهى تخلفپذیرى است. آن وقت خداى متعال در سورهى فتح میفرماید: «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشركین و المشركات الظّانّین بالله ظنّ السّوء»؛ خصوصیت مشركین و مشركات و منافقین و منافقات این است كه به خدا سوءظن دارند. بعد میفرماید: «علیهم دائرة السّوء و غضب الله علیهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و سائت مصیرا».(3) نباید به خدا سوءظن داشت. خداى متعال گفته است: اگر براى من، براى پیشبرد دین من، براى احیاى ارزشهاى مورد قبول من حركت كنید، اقدام كنید، من به شما كمك میكنم. این راست است، این وعدهى الهى است. فرموده است: «انّ الله یدافع عن الّذین ءامنوا»؛(4) هر كسى كه مؤمن به خداست، خدا از او دفاع میكند. خب، خیلى از مؤمنین در دنیا هستند، خدا از آنها دفاع نكرده - مؤمنینى كه زیر لگد مستكبرین دارند له میشوند - چرا؟ این به خاطر این است كه به سنتهاى دیگر الهى عمل نشده است؛ به خاطر این است كه حركت نشده، قیام نشده، اقدام نشده. بنابراین مجاهدت لازم است، تلاش لازم است. یك ملتى اگر مؤمن به خدا بود، اما تلاش نكرد، مجاهدت نكرد، البته لگدمال میشود؛ آن «یدافع عن الّذین ءامنوا» دیگر اینجا را نمیگیرد. این ایمان باید با مجاهدت همراه باشد، آن وقت خداى متعال آن وعده را عملى خواهد كرد. معناى «و الّذین هاجروا و جاهدوا فى سبیلالله»(5) این است كه باید حركت كرد، باید اقدام كرد، باید تصمیم گرفت. این همان مبارزهى مقدسى است كه یك مؤمن عمر خود را وقف آن میكند.
خب، نقطهى مقابلش هم میل به راحتطلبى است. مبارزه دردسر دارد؛ شكى نیست. هر حركت دشوارى در راه هر آرمان بلندى، نفس راحتطلبِ عافیتجوى انسان را مىآزارد. انسان میل به راحتطلبى دارد. اگر بر این میل فائق آمدیم، اگر توانستیم همت خود را، نیروى خود را در راه این آرمانها بسیج كنیم، البته سختىهائى دارد، اما رسیدن به قله، موفقیت را هم دارد.
شما امروز را در جمهورى اسلامى مقایسه كنید با سالهاى اول انقلاب: سالهاى غربت، سالهاى تنگدستى و تهیدستى، سالهاى سختىِ همهجانبه؛ این طرف جنگ، آن طرف تحریمهاى بینالمللى، آن طرف بستن همهى راهها به روى ما. اینها حرفهائى است كه تكرار شده، شماها هم میدانید. شماها خودتان هم آن روزها در همین عرصهها و میدانها بودهاید - یا در سپاه یا در بسیج یا در مجموعههاى فعال - سختىها را دیدهاید. امروز را هم نگاه كنید. امروز جمهورى اسلامى گردنى برافراشته دارد؛ در حالى كه شعارهائى كه سى سال پیش میداده، امروز در كشورهائى كه سى سال با ما دشمنى كردند، دارد تكرار میشود. اینها موفقیت نیست؟ اینها پیشرفت نیست؟
من در آن جلسهى بیدارى اسلامى گفتم كه اوائل انقلاب جزو چیزهائى كه ما تصور میكردیم، این بود كه بازتاب حركت انقلابى ما در كشورهاى گوناگون اسلامى و در درجهى اول در مصر تحقق پیدا كند. از مصر هیچ صدائى بلند نمیشد - حالا من آنجا یك شعر عربى خواندم؛ عربهائى كه در جلسه بودند، فهمیدند كه من چه دارم میگویم - اما امروز این مصر، مصرِ حسنى مبارك، مصرِ انورالسادات، مصر پناهدهندهى به محمدرضا شاهِ مطرودِ از همه جا حتّى از آمریكا، در اختیار مردمى است كه شعار اللهاكبر میدهند، نماز جماعت میخوانند، شعار اسلامى میدهند، حكومت اسلامى را مطرح میكنند. پیشرفت یعنى این، استحكام یعنى این، قدرت یعنى این. هیچ كار نداریم به این كه بگوئیم آنها از كى یاد گرفتند؛ خوب است این حساسیتها را اصلاً ایجاد نكنیم. چه لزومى دارد بگوئیم آنها از كى الهام گرفتند؟ نه، بحث الهام گرفتن نیست؛ بحث این است كه حرفى كه ما سى سال است داریم میزنیم، امروز در شمال آفریقا، در خاورمیانه، در خلیج فارس، این حرف سبز شده. امروز ایران اسلامى این است. همهى این تلاشى هم كه شما مشاهده میكنید علیه جمهورى اسلامى میشود - تحریمهاى همهجانبه، كارهاى گوناگون، فشارهاى سیاسى، تبلیغات مختلف - به خاطر این موفقیتى است كه جمهورى اسلامى به دست آورده. اینها معنایش همان «و الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا» است، اینها معنایش همان «انّ الله یدافع عن الّذین ءامنوا» است، اینها تفسیر و ترجمهى «لینصرنّ الله من ینصره» است. ما دیگر در كتاب، اینها را نگاه نمیكنیم؛ ما توى واقعیت زندگىمان داریم تفسیر این آیات را مشاهده میكنیم. واقعیتهاى زندگى دارد این را به ما نشان میدهد.
خب، بر این اساس، دیپلماسى را بنا كنیم؛ كه خوشبختانه همین جور است. حركت ما در جبههى ظریفِ خطیرِ بسیار مؤثرِ دیپلماسى باید حركتى باشد با این دید و با این نگاه و با توجه به این آرمانها. این خطاست كه ما خیال كنیم اگر به مبانى ارزشى خودمان پابند بمانیم، در عالم دیپلماسى عقب میمانیم؛ ابداً. در این دورههاى مختلف، بودهاند كسانى در عرصهى دولتى خودمان، در بخشهائى از دیپلماسى و غیر دیپلماسى و حتّى در بخشهائى از روحانیت خودمان، كه در این مسائل تردید پیدا كردند كه حالا پابندىهاى ارزشى ما چقدر اجازه میدهد كه ما در زمینهى دیپلماسى موفق باشیم. نه، ما تجربه كردیم، دیدیم هرچه پابندى ما بیشتر باشد، هیبت جمهورى اسلامى در چشم طرف مقابل بیشتر خواهد شد؛ احترام جمهورى اسلامى در نظر طرف مقابل بیشتر خواهد شد.
یك دورهاى بعضى از مسئولین خیال میكردند كه اگر چنانچه در ملاقاتهاى بینالمللىِ خودشان حرفهاى آنها را برایشان تكرار كنند، خوب است. و همین كار را هم میكردند؛ مىنشستند همان حرفهائى را كه آنها صد سال است دارند میزنند، براى آنها دوباره تكرار میكردند. این، شما را پیش او سبك میكند؛ این نشان میدهد كه شما از خودتان هیچ چیزى ندارید؛ در حالى كه وقتى شما خودتان حرف دارید، خودتان مبنا دارید، بر روى مبناى خودتان مىایستید، بر روى تحلیل خودتان از حوادث و ترسیم آینده مىایستید، و بعد با قدرت حوادث را مدیریت میكنید، این شما را در چشم طرف مقابلتان تقویت میكند؛ و تقویت در چشم طرف مقابل، یكى از ابزارها و راههاى پیروزى است. این را توجه دارید كه پیروزى بر سر میز مذاكره و استدلال طرف مقابل را از او گرفتن و استدلال خود را بر ذهن او تحمیل كردن، مهمترین پایهى پیروزىها در صحنهى عمل است. یك مذاكره كنندهى قوى آن كسى است كه میتواند مبانى فكرى خودش را بر مبانى فكرى طرف مقابلِ مذاكره كننده تغلیب كند، غلبه بدهد. البته این كار با هاى و هو نمیشود؛ این با هوشمندى، ظرافت، استحكام عقلانى و اعتماد به نفس امكانپذیر است؛ این هم با توكل به خداى متعال، با انس بیشتر با قرآن، با انس بیشتر با ادعیه به دست مىآید.
من به شما عزیزان توصیه میكنم كه با صحیفهى سجادیه انس بگیرید، دعاى پنجم صحیفهى سجادیه را مكرر در مكرر بخوانید. این دعاى پنجم صحیفهى سجادیه مال ماست. همهى ادعیهى صحیفهى سجادیه همین طور است. آنجائى كه ما را به یاد مرگ مىاندازد، آنجائى كه ما را از لغزشها برحذر میدارد، آنجائى كه عظمت معنویت دستگاه الهى را، از پیغمبر و یاران و ملائكهى الهى را به رخ ما میكشد، اینها همهاش براى ما استحكامبخش است. در هر میدانى، استحكام درونى براى ما تعیین كننده است. اگر ساخت درونى - چه درون شخصىِ خود ما، درون روحى و فكرى خود ما، چه درون كلیت جامعهى ما - ساخت مستحكمى بود، هیچ چیز نمیتواند در مقابلش بایستد. این، مهمترین و اولین توصیهى من به شماست.
دستگاه دیپلماسى مهم است. عرصهى دیپلماسى، عرصهى مبارزه است؛ در این مبارزه باید قوى باشید. اگر میخواهید قوى باشید، ارتباط با خدا را مستحكم كنید؛ هم خودتان، هم خانوادهتان. خانواده را مهم بشمرید؛ چه خانوادهى بزرگ دیپلماسى، چه خانوادهى شخصى خودتان. گاهى اوقات یك رخنهى كوچك در درون خانواده، ما را تغییر میدهد. امیرالمؤمنین فرمود: زبیر با ما بود، از ما اهلبیت بود. واقعاً هم همین جور بود. میدانید بعد از رحلت پیغمبر، در مسجد، در پاى منبر خلیفهى اول - جناب ابوبكر - حدود ده نفر از صحابه بلند شدند و صریحاً از امیرالمؤمنین دفاع كردند؛ گفتند اینجائى كه شما نشستهاى، حق علىبنابىطالب است. یكى از آن ده نفر، زبیر بود! زبیر، رفیق دوران عشرت نبود؛ رفیق دوران محنت بود. امیرالمؤمنین فرمود: زبیر همواره با ما بود، «حتّى شبّ ابنه عبدالله»؛(6) تا پسرش عبدالله بزرگ شد، آمد توى عرصه، در تصمیمگیرىها دخالت كرد؛ آن وقت او عوض شد. زبیر همانى شد كه آمد در مقابل امیرالمؤمنین شمشیر كشید! گاهى اوقات یك رخنهى كوچك در درون خانواده، یك چنین اثر بسیار مهمى میگذارد. لذا باید جلوى این رخنه را گرفت؛ و این هم جز با توكل به خداى متعال، جز با ذكر، جز با توجه، امكانپذیر نیست.
یك نكتهى دیگر این است كه امروز - همان طور كه در صحبتهاى جناب آقاى صالحى هم واضح بود - وضع آرایش سیاسى دنیا در حال یك تغییر اساسى است. یك كار بزرگى دارد در دنیا انجام میگیرد. من الان نمیتوانم این را درست تعریف كنم؛ شاید هیچ كس نتواند درست تعریف كند. یك حادثهاى در دنیا دارد اتفاق مىافتد. بخشى از این حادثه مربوط است به همین كشورهاى اسلامى و عمدتاً عربى و این انقلابهائى كه در این كشورها اتفاق افتاد. اینها واقعاً انقلاب است. با یك تفسیر و تحلیل درست، اینها همهاش به معناى حقیقى كلمه انقلاب است؛ البته در قد و اندازهها و قوارههاى مختلف. این یك بخش از قضیه است، یك بخش از قضیه هم این حوادث عجیبى است كه در دنیا دارد اتفاق مىافتد و من برایش شبیهى سراغ ندارم. حالا شما به حافظهى تاریخىِ خودتان مراجعه كنید، ببینید شبیهى براى اینها میشناسید؟
البته در قضایاى بیدارى اسلامى، چرا؛ در مواردى شباهتها و نیز تفاوتهاى اساسىاى با انقلابهاى گذشتهى این منطقه وجود دارد؛ هرچند نه به این عظمت و نه به این عمق. مثلاً فرض بفرمائید در اواخر دههى 50 و اوائل دههى 60 میلادى در همهى این كشورهائى كه شما مشاهده میكنید، انقلاب رخ داد. در مصر انقلاب رخ داد، در تونس انقلاب رخ داد، در مغرب انقلاب رخ داد، در الجزائر انقلاب رخ داد؛ همهى اینها حركت كردند، منتها با یك تفاوت اساسى. اولاً این انقلابها عمومى نبود - بیشتر مجموعهاى و محدود بود - یك جاهائى فقط كودتا بود؛ مثل مصر كه كودتا بود، یك گروه افسر جوان آمدند سر كار؛ یك جاهائى مثل الجزائر كودتا نبود، حركت مردمى بود، منتها تحت اِشراف احزاب؛ احزاب بودند كه مسلط بودند؛ كار در اختیار مردم به معناى خاص خودش نبود. بنابراین یك تفاوت اینجورى وجود دارد و الان بكل وضعیت جور دیگرى است.
یا اگر بخواهیم شبیه دیگرى براى این انقلابها فكر كنیم، میتوانیم به حوادث دههى 90 اروپاى شرقى اشاره كنیم، كه نظام این كشورها یكى پس از دیگرى فرو میریخت. البته تفاوت اساسىاش این است كه در آن حوادث، رشتهى اصلى به دست آمریكا و غرب بود. مثلاً وقتى این حوادث در لهستان شروع شد، از یك عنصر دستپروردهى غربى - ولو حالا از طبقهى كارگر - استفاده كردند؛ كه این بعدها روشن شد. اوائلى كه حوادث اتفاق مىافتاد، ماها نمیفهمیدیم چه دارد اتفاق مىافتد؛ لیكن بعد معلوم شد كه این، ساخته و پرداختهى غرب بوده؛ كمك كردهاند، چه كردهاند. تفاوت آن حوادث و این انقلابها این است كه اینجا درست نقطهى مقابل آن قضایاست؛ یعنى اینجا آنچه كه دارد اتفاق مىافتد، علىرغم آمریكاست كه دارد اتفاق مىافتد. البته تفسیرهاى وهمآلودى وجود دارد - شما هم میدانید، من هم میدانم - كه تصور میكنند آنچه كه در مصر یا در لیبى یا در تونس اتفاق افتاد، پشت سرش آمریكاست كه دارد مدیریت میكند. اینجور نیست، اینها توهم است. بله، آمریكائىها بدشان نمىآمد كه به جاى عنصرى مثل مبارك، یك عنصر دموكراتِ مردمىاى داشته باشند كه به قدر مبارك تابع آنها باشد - این برایشان بهتر بود - اما چنین چیزى امكان نداشت و ندارد. اگر یك عنصر دموكراتِ میهندوستى باشد، مثل مبارك امكانات كشور را در اختیار آمریكا نمیگذارد؛ موضعش در مقابل اسرائیل، موضع یك صهیونیست نمیشود. بنابراین، این عملى نبود.
این كه ما تصور كنیم اینها براى آنكه وجههى خودشان را درست كنند، مبارك را كنار زدند تا یكى دیگر را سر جایش بیاورند، یك توهم محض است. آمریكائىها اگر مدیریت این حركتها را به عهده داشتند، نمیگذاشتند مبارك به این وضع رقتبار دچار شود - این براى آنها خیلى ضرر داشت - نمیگذاشتند مردم بیایند توى میدان. مگر وقتى مردم آمدند توى خیابان، دیگر میشود آنها را برگرداند؟ حالا به تعبیر رایج - كه اهانتآمیز است، نمیخواهم - مگر میشود این غول را دوباره به شیشه برگرداند؟ امكان ندارد. آنها اگر میتوانستند یك حركت طبق میل خودشان انجام بدهند، جور دیگرى انجام میدادند؛ شبیهاش را در بعضى از جاها داشتیم. مثلاً در ایران، اول كار، یك حكومت بظاهر دموكراتى را سر كار آوردند؛ یا مثلاً در زمان رژیم طاغوت، اصلاحات ارضى را راه انداختند. آنها اینجور كارهائى را میتوانند بكنند كه تحت مدیریت خودشان باشد. یك كار عمقى و اساسى كه مردم بیایند توى صحنه، وارد میدان بشوند، شعار بدهند، از طبقات پائین مردم، جوانها الهامبخش رهبران باشند - كه شما در میدان تحریر دیدید رهبران فكرى و سیاسى و روشنفكرى خیلىهاشان بعد از مردم آمدند، دنبال مردم آمدند؛ آنها نبودند كه مردم را آوردند، مردم بودند كه آنها را آوردند - مگر چنین چیزى امكانپذیر است؟ نخیر. حركت، حركت مردمى بود. حالا چرا در این برهه ظاهر شد؟ این البته عوامل خودش را دارد. گاهى اوقات عوامل گوناگون متراكم میشوند، از یك جا بروز میكنند، كه دیگر نمیشود جلویش را گرفت.
در انقلاب خود ما هم همین جور بود. بعضىها در انقلاب ما هم میگفتند كه این انقلاب، آمریكائى است، انگلیسى است! نمیدانم شماها آن وقتها را یادتان هست یا نیست؛ انقلاب عظیم اسلامى را منسوب میكردند به این كه اینها نشستند طراحى كردند، این انقلاب را به وجود آوردند! خب، معلوم بود كه این درست نبود.
البته شكى نیست كه دستگاههاى دیپلماسى فعال دنیا، سیاستهاى فعال دنیا، در رأسشان آمریكا - كه در امر دیپلماسى، مثل بقیهى عرصههاى دیگر، فعالیتش خیلى زیاد است - سعى میكنند بر این موج سوار بشوند، دارند تلاش میكنند؛ نباید گذاشت موفق شوند. میخواهند سوار شوند، اما بعید هم هست كه بتوانند؛ لذا عقبنشینى میكنند. سر قضیهى مبارك، شما دیدید؛ خود رئیس جمهور آمریكا در همان ده بیست روز، چند جور موضع متناقض گرفت: یك بار حمایت كرد، یك بار رد كرد؛ دوباره حمایت كرد، دوباره رد كرد! نمیدانستند چه اتفاقى دارد مىافتد. بنابراین، این فكرهاى توهمآمیز را باید كنار گذاشت.
واقعیتهاى صحنه را باید نگاه كرد. حركت عظیمى اتفاق افتاده. حركت، حركت مردمى است؛ نشان دهندهى بیدارى است. این بیدارى، صبغهى اسلامى دارد. نه اینكه همهى آنهائى كه توى صحنه هستند، معتقد به حكومت اسلامى باشند؛ و نه اینكه آنهائى كه معتقد به حكومت اسلامى هستند، مدل ما را قبول داشته باشند؛ اینها نیست، اینها تحلیلهاى ضعیفى است، اینجورى نمیشود فرض كرد؛ اما این حركت، حركتى عمومى است؛ حركتى است متكى به مردم. مردم هم، حتّى ملىگراهاشان، حتّى آن وطنىهاشان، احزاب غیراسلامىشان، بالاخره شخصاً مسلمانند. این تحلیل درستى بود كه خود غربىها كردند؛ گفتند امروز در هر كشورى از كشورهاى منطقهى خاورمیانه كه انتخابات بشود، اسلامىها سر كار مىآیند. الان هم همین جور است، بعد از این هم تا مدتها همین جور خواهد بود. باید با این چشم مسائل را نگاه كرد.
حوادث اروپا هم كه در پى مشكلات اقتصادى به وجود آمده، خودش یك داستان مفصلى است. این حوادث، مهم و بىنظیر است. اینجور حادثهاى را ما دیگر سراغ نداریم. در این كشورها، به شكل زنجیرهاى و سریالى، از آمریكا گرفته تا داخل كشورهاى درجهى یك اروپا، اینجور مردم شعار بدهند، اینجور بیایند توى خیابانها، اینها چیزهائى است كه سابقه ندارد. در گذشتهى منطقه، ما یك چنین وضعیتى را نمیشناسیم.
باید دیپلماسى را بر این اساس استوار كرد. جمهورى اسلامى حرف نوئى دارد؛ این حرف نو عبارت است از مردم و ارزشهاى الهى. این دو تا باید با هم توأم بشوند و حركتها و جوامع را شكل بدهند. این حرف ماست. ارزشهاى معنوى و ارزشهاى الهى، همراه با ارادهى مردم؛ نه تحمیل بر مردم. این حرف جدید جمهورى اسلامى است، كه از خود كلمهى «جمهورى اسلامى» هم برمىآید. ما، هم جمهورى هستم، هم اسلامى هستیم. این را بایستى تبیین كرد؛ و شما براى این كار میدان دارید، میتوانید حركت كنید.
در زمینهى همین محورهائى كه گفتند - دیپلماسى عمومى، دیپلماسى سایبرى - تلاش و فعالیت با این نگاه و با این هدف صورت گیرد؛ و بدانید كه پیش میرود. اینكه ما تصور كنیم اگر ارزشهاى معنوى را ملاك قرار دادیم، كار دیپلماسى به بنبست خواهد خورد، غلط است؛ به بنبست نمیخورد. میتوان با حفظ همین ارزشها، با پاىفشارى بر همین ارزشها، در عرصهى دیپلماسى وارد شد، فعال شد، تلاش كرد، منطق را حاكم كرد و طرفها را رفته رفته و بتدریج به مواضع خود نزدیك كرد. اینكه گفتیم «عزت، حكمت، مصلحت»، حكمت این است. حكمت این است كه شما بتوانید مواضع طرف مقابل را حكیمانه به مواضع خودتان نزدیك كنید؛ اینها در تضاد با هم نیستند. حكمت و عزت و مصلحت مكمل همند؛ باید در جهت مصالح ملى باشند؛ و در درجهى اول باید با حفظ عزت ملى و عزت هویتى همراه باشند. یعنى تسلیم، انسلام، انظلام، نه در مرحلهى باورهاى قلبى و نه در مرحلهى عمل و قرارداد، نباید وجود داشته باشد؛ این با حكمت امكانپذیر است. دعوا كردن و اوقاتتلخى كردن و حرف تند زدن، یك وقتى ممكن است به درد بخورد؛ اما این روش عمومى نیست. روش عمومى، حكمت است. حكمت یعنى با منطق، متین در عرصهى دیپلماسى وارد شدن. اگر چنانچه اینجورى پیش برویم، به توفیق الهى پیشرفتهاى ما هرگز متوقف نخواهد شد.
خب، در عرصهى مسائل داخلى هم خوشبختانه پیشرفت زیاد است. در همهى بخشها كه انسان نگاه میكند، مىبیند حركت، حركت به جلو است. البته نواقص داریم، كمبود داریم. در هر زمینهاى یك دشمن میتواند بر روى نقطهاى از نقاط منفى ما تكیه كند. بله، بلاشك همین جور است. ما در داخل كشور خودمان، از لحاظ اقتصادى، از لحاظ اخلاقى، از لحاظ جهات گوناگون، ضعفهائى داریم؛ در این هیچ تردیدى نیست؛ مهم این است كه میخواهیم این ضعفها را برطرف كنیم؛ مهم این است كه این ضعفها بمراتب كمتر از آن بزرگنمائىهائى است كه دشمنان ما دارند میكنند؛ آنها میخواهند این ضعفها را تعمیم بدهند و بزرگنمائى كنند و نقاط ایجابى و مثبت را با آن بپوشانند.
خب، ما هم دیگر دعاتان كنیم. دعا میكنیم كه انشاءالله شما در این عرصهها موفق باشید و پیش بروید. خداى متعال انشاءالله به شماها كمك كند تا در دنیائى كه به نظر من دارد شكل میگیرد - كه گفتم هنوز درست روشن نیست، براى ما قابل تحلیل نیست كه چه اتفاقى دارد مىافتد؛ باید كاملاً هوشمندانه رصد كنیم آنچه را كه پیش خواهد آمد و شكل خواهد گرفت - بتوانید نقشآفرینىِ حقیقى و عمیقى داشته باشید.
والسّلام علیكم و رحمةالله
1) حج: 40
2) عنكبوت: 69
3) فتح: 6
4) حج: 38
5) بقره: 218
6) شرح نهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج 2، ص 167
شاید این جمعه بیاید ، شاید ...
+ نوشته شده در ۱۳۹۱/۰۶/۰۷ ساعت توسط Yousef
|